هاپ هاپ
من امروووووووووز
خیییییییییییلیییی
خوووووووووووش
حااااااااااااااااالللممم
من امروز صاحب دار شدم
یعنی دیگه ولگرد نیستم
تازشمممم صاحب نگو چ صااحبی
همممم جوووورههه عااالییه
از هرررررررر انگشتشون یه هنر میریزه
الان نمیگم بعدا جداگانه میگم خخخ
خلاصه الان من باکلاس ترین سگ شهرم
تاززززززززه اسمم برام انتخاب کردنننن
از این به بعد من سگ بانوی بزرگ، ٫سوبارو٫ هستممم احترام بگذارررید
خخخ
من الاااان خییییلییی ذووووق مرررگمممم
️
سلام ریچارد عزیز!
امروز سالگرد تولدت بود. صد و یکمین سالگردِ تولدت، اگر بخوایم دقیق باشیم. صد و یک سال از روزی که به این دنیا پا گذاشتی میگذره. امروز توی نوشتهها به عنوان فیزیکدانِ افسانهای» ازت یاد میکنن. اگر بودی؛ میدیدی که چطور الکترودینامیکِ کوانتومیای که توسعهش دادی هنوز با قدرت پدیدههاي طبیعت رو توجیه میکنه. چطور بعد از اون سخنرانیِ تاریخیت؛ توجهها به ابعاد کوچک معطوف شد و نانوتکنولوژی رونق گرفت. دیاگرامهايی که تو
کسب درآمد ۳ میلیون تومان در ۵ دقیقه
آموزش ۳۵ روش کسب درآمد از طریق تلگرام که در هیـــچ جای دیگری به شما آموزش نمی دهند و خود من در کانال امپراطوری ثروت با یکی از روش هاي آن توانستم طی ۲ ساعت به درآمدی بالغ بر ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ تومان دست پیدا کنم.
قطعا قبول داری هر چیزی بهايی داره و موفقیت رو به بها میدن نه به بهانه.ما در قلمرو کاریمون با آدم هاي بیکار و ولگرد و بهانه جو صحبت نمی کنیم و اگر چنین کسی بخواد وقت ما رو هدر بده باهاش برخورد می کنیم و برعکس با
مشکلات عمده خرمشهر نشا ت گرفته از استاد بگم بگم ،مثل ورقهاي پاسور مدام حکم به یک شکل خاص تغییر پیدا می کند و برگرفته از تار موی مونثان عوام است که دنیا را متزل می نماید و سلیبریتی خواص خدمت از گیسو در دست باد می دهند.
مشکل خرمشهر از دکل و دکه و گپر نشینی به مضیف پروری گذشته ،مشکل خرمشهر حضور اعضا خانواده خواص در شهر نیست ،چراکه حضور خانواده خواص دردی از این عوام نکاهید .مشکل خرمشهر حضور کارهاي بلقوه فرهنگی و اجتماعی به نورچشمی ها و خبرنامه ن
واسته هاي مردم را پوراکرمی می نگارد شاید خواسته شود
از امروز می خواهم برای دل خودم زندگی کنم .چاق باشم یا لاغر دنیا می گذرد ، قانع باشم یا شاکی ،روزگار همین است حجاب بزنم هنرمندان بی حجابی را به راحتی ترویج می دهند. بنگارم یا سکوت کنم شهر بر روال خود می چرخد .سعدی و حافظ افلاطون و سقراط وووووآنقدر نگاشتن که فقط دوخط بردنیا ماند: اگر ان ترک تبریزی بدست ارد دل مارا به خال هندوش دهم سمرقند و بخارا را ،که بخشیده شد خزر و کارون ووووو میخواهم شاد با
چیزی شبیه شنا در خلاف جهت امواج آب. هر چقدر هم قوی شنا کنی و دقیق باشی و سریع باشی و تلاش کنی و همهچیز، باز هم نمیشود.
نمیشود که برسی.
نمیشود که بشود.
نمیشود که آنطور شود که خواستهای.
نمیشود.
نمیشود که تو باشی، به مهربانی مهتاب
و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را به زانوی مهربانی تو.»
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد،گل از تو گلگونتر،پاییز از تو غمگینتر.»
رویاهايمان کوچک نبود. هدفهايمان کوچک نبود. ته
کتابخانه خوبی داشت. چوبی و کاهیرنگ
و براق. پنج شش ردیف دراز از کتابهاي رنگارنگ که هر کدام شده بود شبیه یک جعبه
مدادرنگی. از آنجاییکه عمق کتابخانه زیاد بود، جلوی کتابها را حسابی شلوغ کرده
بودند. تمام اشیاء تزئینی عالم آنجا نماینده داشتند؛ مجسمه جن آفریقایی، گلدان
کاکتوسهاي مثلثی، اسطورههاي سِلتی، قاب عکسهاي سیاهوسفید، صلیب و تسبیح و
گوشواره، خوشنویسیهاي اعلا و غیرخوانا، کوه آتشفشان، نقاشیهاي درِپیت و انواع
سنگ و کل
درباره این سایت