میدانی خدایت کریمِ کریم هاست ولی نا امید میشوی
گیر میکنی
و بدبختی از این جا شروع میشود
همین که با خودت دیگر روراست نباشی
زانوی غم بغل داری و کارت شده فقط که
کلمه ی نا امیدی را در ذهنت هجی کنه
ای ذات!
تو که میدانی خدایت عجیب خداییست عآشق پیشه!
شیوه ی او بگیر و منشین
همه ی اول و آخر همه چیز همین است که اول بدانی خدایت کریم تــــرین است و دوم ؛با این این کلمه،امیدوار شوی از هر ناامیدی
که نا امیدی توطئه است از آدم هایی که خود را دل سوز نشان میدهند و
شنیدم تو فصل جفتگیری، ملکهی زنبورها از
کندو میآد بیرون و شروع میکنه به پرواز کردن، چندین زنبورِ نر، که خواستگارش
باشن، هم دنبالشن. ملکه ـ خب میدونین دیگه، بزرگتر و قویتره ـ اون قدر پروازش
رو ادامه میده تا این زنبورها یکی یکی میافتن و فقط یکی، که از همه قویتره، میمونه.
اون وقته که با هم به کندو برمیگردن و نسلِ بعدی زنبورها شکل میگیره. من هم باید
بین سیامک و امیرعلی یکی رو انتخاب میکردم. تصمیم گرفتم بهشون بگم که آخر هفته
درباره این سایت