آنکس که بداند و بخواهد که بداندخود را به بلندای سعادت برساندآنکس که بداند و بداند که بدانداسب شرف از گنبد گردون بجهاندآنکس که بداند و نداند که بداندبا کوزه ی آب است ولی تشنه بماندآنکس که نداند و بداند که نداندلنگان خرک خویش به مقصد برساندآنکس که نداند و بخواهد که بداندجان و تن خود را ز جهالت برهاندآنکس که نداند و نداند که ندانددر جهل مرکب ابدالدهر بماندآنکس که نداند و نخواهد که بداندحیف است چنین جانوری زنده بماندمنسوب به ابن یمین
پریروز بود فکر کنم به خودم سه تا هدیه دادم یه فرفره قهوه ای که خیلی خوشگله یه پیکسل و یه مانتو زرد وقتی میپوشمش احساس میکنم افتابگردونم و کاش افتاب گردون بودم این روزها همه چیز ریتم عادی خودشو داره صبح بلند میشم اگه مدرسه کلاس داشته باشم مدرسه میرم غذا میخورم درس میخونم و تو اینترنت ول میچرخم استاد شیمی مون خیلی دوست دارم انگار با روحش درس میده فردا میخوام موهامو خیلی خیلی کوتاه کنم بهونمم اینه کنکور دارم ولی دلیل واقعیش این نیست خلاصه که ه
ای کرامت سائل صحن و سرایت یا جوادای سلام جود بر جود و عطایت یا جوادایکه بارد جود از دست گدایت یا جوادای صفای دل حریم با صفایت یا جوادای دوای دردمندان خاک پایت یا جواددوست و دشمن کنند مدح و ثنایت یا جوادای کرم داران درم داران گدای کوی توحسن کل انبیا در طلعت دلجوی توخوی احمد خوی حیدر خوی زهرا خوی تونخل طوبی سایه ای از قامت دلجوی توچشم خلقت دست خلقت سوی خلقت سوی توکعبه جان همه دارالولایت یا جوادای غبار کاظمینت آبرو را آبروای محمد هم بنام و هم به
این آهنگ کمتر از یکساله که منتشر شده و شاید پاسخی باشه به افرادی که موسقی عصرجدید و الکترونیک رو پایینتر از کلاسیکها میدونن.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
دریافتحجم: 3.82 مگابایت
حتما خودتون رو پیدا کنید!
خیلی از آدم ها تا آخر عمرشون اون چیزی هستن که دیگران می گن
یا نمی دونن کی هست واقعا! یا خود واقعی شون رو پشت ماسکی که برای مردم به صورت می زنن پنهان می کنن
خودتون رو پیدا کنید
هویت داشتن، شخصیت داشتن یکی از مهم ترین اصل های زندگی
+ این همه شهر ایران رو رفتم. تو چند تاشون زندگی کردم. تو نصفشون فامیل دارم. من گشتم، پیدا نکردم. شما هم نگردید، جایی مثل داش علی تو هیچ کجای ایران پیدا نمیشه. میدونم اسمش داداش علیه، اما من از بچگی گفتم داش علی و الان دیگه عوض نمیشه. اونایی که نمیدونن، یه بستنیفروشیه.
+ دیشب بعد از چهار سال دوباره تو اتاق خودم خوابیدم. ولی دیگه حس اتاق من رو نداشت، چون به جای فرشم و تختم و لباسام و استیکرام، وسایل داییاینا توش بودن. هیچ حسی توم برنینگیخت
از صبح تا حالا این مصرع توی ذهنم پشت سر هم تکرار میشه:
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده*
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
این تفکر که اگه ما خوب باشیم و خوبی کنیم، دنیا بر وفق مراد ما می چرخه و همه قدرمون رو می دونن؛ اگه نگم هیچ وقت باید بگم خیلی وقت ها درست نیست. این دنیای بی وفا اونقدر که با شیادهاست با بقیه نیست!
درسته خدا عادله ولی به عینه بهم ثابت شده که برخلاف ما صبوره؛ خیلی خ
همونطور که همه میدونیم این روزها اوضاع اقتصادیمون کمی بههم ریختهاس و واسه خیلیها تنها حقوق پدرشون پاسخگوی نیازها نیست. بههمین خاطر بهنظرم اومد موضوع سوال دهم رو چیزی قرار بدم که به درد کسایی بخوره که دلشون میخواد یه کاری کنن و درآمد کوچولویی داشته باشن، اما نمیدونن باید چیکار کنن.
بهنظر شما کسی که توانایی یا شرایط کار بیرون از خونه رو نداره و بنا به دلایلی مثل نگهداری بیمار یا بچه و.، بیشتر وقتش رو تو خونه میگذرونه، از چ
یکی از اساتید اطفالمون میگفت بچههایی که شب به دنیا میان سیکل خواب و بیداریشون معمولا بهم میخوره.
مامان تعریف میکنه که واسه تولد من، از همون سرشب دردش میگیره و میره بیمارستان و دوتایی مبارزه و تلاش رو شروع میکنیم. در نهایت من ۶_۷ صبح به دنیا میام. از وقتی یادم میاد همیشهی خدا شبا دیرتر از همهی موجودات اطرافم میخوابیدم. گاهی حتی شب(های) قبلم نخوابیدم و خوابمم میاد ولی باز دلم نمیخواد بخوابم! سمانه میگفت تو لذت سحر بیدار شدن رو
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری گشتم ز جان و دلبری ای یار عیار آمده تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آ
خستهام، از چی؟! از تموم
بلندگوهای که خود حقبینی صاحبشون رو فریاد میزنن. دلم نخواسته زیر لوای
کسی سینه بزنم، اما اشتباه کردم که یه گوشه ایستادم و افرادی رو دیدم که با
تمام توان به سر و سینه میکوفتن و حالا خستهام از این خود حقبینی کرور
کرور آدم که نظر و رایشون رو تو حلق بقیه میکنن، توهین به طرف مقابل رو
حق خودشون میدونن و از باقی میخوان که بهشون ملحق بشن و آدمهایی که بنا
به وزش باد سینه زدنشون از زیر یه پرچم به پرچم بعدی منتق
غبطه میخورم به آدمایی که برای آرزوهاشون مجبور به صبر نیستن. که حسرتهای کهنه ندارن. که فرق قیمتهای بازار ترهبار رو با مغازه نمیدونن. که تاحالا قیمتهای فروشگاهها رو قبل و بعد تخفیف حساب نکردن. که هیچوقت بین قرصهای ایرانی و امریکایی به خاطر قیمتشون ایرانی رو برنداشتن. غبطه میخورم به کسایی که معلوم نیست چطور با یه شغل معمولی که خیلیا توش معمولیان، پولدار میشن و هیچ ترسی ندارن، هیچ عذاب وجدانی ندارن، غمی ندارن. غبطه میخو
آیا این لیاقت ما در مقطع ازدواج هست که دست ما رو در دست شخصی متناسب با اون لیاقت قرار خواهد داد یا اینکه خداوند لیاقت آینده ی ما و فرزندانی که لازمه از وصلت ما به وجود بیایند رو هم در نظر میگیره؟
آیا اختیار ما، اختیارکی در طول اختیار خدای حکیم و البته رحیم و البته تر کریم و غفور و تواب هست، که جنبه ی نمادین در انتخاب همسرمون داره و تنها عاملی از هزااااران عامل موثر در تحقق تقدیر ازدواج ماست؟
یادمه استادی میگفت که اگر در مقطعی که اجل ازدواج دار
ایتن کانادییه و دکترا میخونه. قدیمی ترین دانشجوی استادمونه و خفن ترینمون. و تنها کسی که همیشه تو دفتره.
ایتن مصداق بارز اون دانشجو خارجیاست که درموردشون میشنویم. با استاد راحتن، جلسه ها رو با تی شرت میان، غیررسمی و صمیمانه با مدیر و استاد و رئیس دپارتمان حرف میزنن و تو مهمونی دمپایی پاشونه. ایتن همچنین از معدود کانادایی هاییه که من میشناسم و هیچی از ایران نمی دونن.
روز عید نوروز من ظهر رفتم دانشگاه و باقلوا بردم دفتر. کسی هنوز نیومده بود و فق
شناختن نقطه ضعف ها بیشترین کمک رو می کنه که آدم برطرف شون کنه.یه ست اسپیکینگ داده بودم برای تصحیح.
هرچند که خیلی پیشرفت کردم(به طور منسجم از اردیبهشت دارم براش تمرین میکنم)؛ اما بازم نمره م اونقدری که می خواست نشد.
البته آزمون آزمایشی ندادم، فقط برای یک مصحح یه ست فرستادم که نظرش در مورد صحبت کردنم یه نمره ی متوسط بود(25 از 30).
خب راستش ته دلم ناراحتم. چون اگه نمره ی بالاتری میگرفتم، میتونستم با خیال راحت تر برای بقیه ی اسکیلا تمرین کنم. اما الان
هر انسانی با اندکی اندیشیدن درون
خود و تفکر در سامان هستی به نظام یکتای گردون یقین پیدا میکند.
گویی دستگاه هستی یک پیکرهاند که
از فرمانی واحد پیروی میکنند. چنانچه در کنجی از کاینات پدیدهای مایهی
ناسازگاری با آرایش یکتای حاکم بر هستی شود؛ در گوشهای دیگر کمبود آن برمیگردد. چنانچه
بدسلوکی به بیقرینگی کشیده شود، درازدستی به سیطرهی مخلوقات شمرده میشود و
گواهی بر تکثر در وحدت آفرینش خداوند سبحان قلمداد میشود و به تباهی بخشی از
در مرثیه قتلِ حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) متضمّن به ابیات قصیده سعدی»
آسمان را حق بُوَد گر خون بگرید بر زمین» نوحه گر باشد زمان در داغ و گردد بس غمین ای زمانه چَشمِ خود را باز کن، بنگر به حَقّ تا ببینی سُرخیِ خون در دلِ لعلِ نگین؛ سَلسَبیلِ تشنگان، نورِ دو عین مصطفی(ص) برترینِ خَلق و مِهتر، از ملائک بر زمین قالبِ مجروح اگر در خاک و خون غَلطَد چه باک!؟ روحِ پاک اندر جوارِ لُطفِ ربّ العالمین» درد و غم با چاه از نو گفت باید ای علی(ع)! درد گفتن ر
اپیزود اول: حدود یه هفته پیش، یه شب با یاسمن رفتم بیرون. یک ساعت و نیم دقیق، غرق شدم تویِ حرفاش. تویِ درداش. تویِ دردایی که حسشون میکردم. که تویِ منم همون دردا ریشه داشتن. همونا چیزایی بودن که باعث میشدن ساعت سه شب یهو از خواب بپرم و بزنم زیر گریه. که براش از ریشهدار بودن این دردا گفتم. اینکه شاید بزرگتر و عاقلتر شیم ولی نمیتونیم ریشهی این دردا رو بِکَنیم و بندازیم دور. چونکه با ریشههایِ خودمون گره خوردن. این گرهها هیچوقت باز نمی شن. [L
ای عاشقان ای عاشقان، پیمانه را گم کردهام زان می که در پیمانهها، اندر نگنجد خوردهام مستم ز خمر من لدن، رو محتسب را غمز کن مر محتسب را و تو را، هم چاشنی آوردهام ای پادشاه صادقان، چون من منافق دیدهای با زندگانت زندهام، با مردگانت مردهام با دلبران و گلرخان، چون گلبنان بشکفتهام با منکران دِی صفت، همچون خزان افسردهام ای نان طلب در من نگر، والله که مستم بیخبر من گرد خنبی گشتهام، من شیرهای افشردهام مستم ولی از روی او، غرقم و
کی به حجله کی به حجله شازده دوماد با زنش کی بگرده دوره حجله خواهر کوچیگ ترش*** جینگ جینگ ساز بیارو از بالی شیراز بیار سوریا گویید مبارک بادا ایشالا مبارک بادا *** آقوی سبا جووووونه صبا از ما به چند از ما به یکیک ماه تیز کنم ریز کنم پیش بیبیم ببرم او نخوره من چه کار کنم *** اسب آوردیم تو حیاط عروس خانم شد سوارخیر بیبینی ننه ی عروس ای گل از خونت در آد *** در خونه ی عروس خانم آب رکنی رد میشه چوب ب یارید پل ببندید عروس خانم رد بشه*** راه شیراز دوره و آ
اگه اشتباه نکنم کتاب دوم دبستان بود. یه عده تو صف نونوایی سنگکی بودن و یه پسر بدون صف میرفت که نون بگیره .
یادمه تو اون داستان یه حدیث از مولا علی بود که آنچه برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند».
تو همون دوران بچگی اینقدر جالب بود این جمله برام که می تونم بگم در تمام سال های بعد از اون همیشه تو ذهنم بود و البته کم هم نمیشنیدم این حدیث رو در این مدت.
وقتی بعد از مدرسه وارد محیط بزرگتر دانشگاه شدم، دیدم همیشه هم آدم ها اون چیزی که برای خودشون
مدح شاه ولایت امیر المومنین علیه السلام توسط مرحوم صاحب تبریزی شاعر مشهور:
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین
مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین
موجهای از ریگ صحرایت صراط المستقیم
رشتهای از تار و پود جامهات حبل المتین
غنچه پژمردهای از لالهزارت شمع طور
قطره افسردهای از زمزمت در ثمین
در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر
در حریم قدس یک پروانهات روح الامین
مصرع برجستهای دیوان موجودات را
از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین
میهمانداری به ال
این عقیده که: ایرانیها جزء باهوشترین آدمای دنیان» یا حتی: ایرانیها باهوشترینن» جزئی از رایجترین باورها در میان عامه مردمه ایرانه. اما آیا واقعا ما ایرانیها باهوش هستیم؟ اصلا چرا فکر میکنیم باهوش هستیم؟
من در این مقاله سعی دارم به این قبیل سوالات پاسخی بدم.
آیا ایرانیها باهوشترینند؟
اول باید بدونیم انواع زیادی از هوش وجود داره مثل: هوش هنری، هوش اجتماعی، هوش زبانی، هوش تخیلی-تصوری و… اما وقتی در بستر صحبتهای روزمرّه از
عمه یاسمن، عمه یکی از دوستای نزدیکمه و خیلی گردن من حق داره؛ خیلی کمسنوسالتر از چیزی که هست نشون میده، خیلی شادوشنگوله و همیشه بوی شکلات میده؛ همیشه مانتوی بلند و مشکیِ گشاد میپوشه با کتونیهای رنگووارنگ و یه کیف زنونه بزرگ؛ به نظرم حتمن یه نفر باید بهش بگه که چقدر ترکیب اون نوع کتونی و مانتو مسخره به نظر میرسه؛ هر سالی که میبینمش از سال قبلش چاقتر و گندهتر شده و البته پختهتر و سنگینتر؛ خیلی خوشاخلاقه و خیلی به من محب
#بگو_سیب
#دل_نوشت_ناب
#پارت_بیستوپنج
سری ت داد و با زمزمه ی به سلامت بدرقم کرد.ک.رو به سمانه لبخندی زدم و ازش بابت چای تشکر کردم و با سرعت از آموزشگاه خارج شدم.کمی دیر شده بود و محال بود قبل تاریک شدن هوا برسم خونه، راهم وبه سمت ایستگاه بی آرتی
کج کردم و با نشتن روی صندلی های ایستگاه، منتظر اتوبوس کمی به اطرافم دقیق شدم.
نمی دونم چرا، ولی حس می کردم کسی داره تعقیبم می کنه.یه حسی مثل حضور یه سایه قدم به قدمم، چشمام اطرافم و کاوید و با ندیدن چ
به قدر کافی بهانه برای آشفتگی داری، بحرانیترین روزها را میگذرانی، از هر سوراخ سمبهی زندگیات، مسأله و دغدغهای نو سر در آورده و نو به نو برایت چشمک میزنند.
تکلیفت روز به روز مهآلودتر میشود، اما با این همه، فقط به دنبال یک دردی، که درمانت شود. بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
کار پیلت به جایی میرسد که گاهی از هندوستان هم گذشته و سر از نیستان درمیآورد. نی وجودت میخواهد از شوق نیستی، در دیار خود ناله سر دهد. مست
مکالمه با سریال فرندز – ارسال رزومه ریچل
سریال فرندز Friends یا دوستان ، یکی از منابع عالی برای یادگیری زبان انگلیسی شامل مکالمه آمریکایی ، لغات و گرامر است.
فیلم انتخاب شده ی زیر مربوط به فصل یا Season اول و قسمت یا Episode هجده می باشد که در آن ریچل مشغول درست کردن رزومه برای ارسال به شرکت های مختلف است.
تمام دوستان جمع شده اند و کپی رزومه هایی که ریچل آماده کرده را در پاکت نامه قرار می دهند.
مطلب مرتبط: آموزش انگلیسی با فیلم
فصل
اول در سال 1995 ساخته شد
اولین بار با چلنج وانپانچمن توی یوتیوب آشنا شدم.افرادی که یک تا سه ماه این کار رو انجام میدادن و از نتایجشون عکس میذاشتن. من ورزشکردن رو دوست دارم، حرفهای س. هم من رو ترغیب کرد که این کار رو به مدتِ یکماه انجام بدم. وانپانچمن به مدتِ سه سال، هرروز دهکیلومتر میدویده، صدتا شنای سوئدی، درازنشست و اسکوات هم میزده. این کار ازش فردی ساخته که با یک مشت، هرکس رو میکشه.
در ابتدا هم، اسکوات و Sit-up برام آسون بود. اما میدونستم که Pu
احتمالاً شما هم توی مدرسه با دوستاتون سر جملاتی که اول عجیب به نظر میرسن ولی با کمی دقت میشه فهمید معنی کاملی دارن، بحث کردین. یادمه اولین بار، دوم دبستان بودم که یکی از دوستام یه جمله نوشت روی کاغذ و بهم گفت بخونش؛ نوشته این بود: تاکسی تاکسی تاکسی نکند تاکسی نمیایستد» من اول یه نگاه انداختم و با خودم گفتم این که اصلاً معنایی نداره! بعد از چند لحظه فکر فهمیدم جملهٔ دقیقش میشه: تا کسی، تاکسی تاکسی نکند، تاکسی نمیایستد» و احتمالا نوش
درباره این سایت