غزلی ناچیز به پاس اشکهایی که با نوای آسمانی مرحوم سلیم مؤذنزاده» ریختهام:::خمیازهی گوش از نشاط باده خالی شدمستان به هوش و شهر از افتاده خالی شدآواز نورش بازتاب روح ایمان بودشب را رها کرد و دل سجاده خالی شدداوودحنجر بود و دل را صیقلی می کردافسوس از حجم نفس، سنباده خالی شدوقت اذان، رخت عزا را تازه خواهد کردشهری که از شور مؤذنزاده» خالی شدبی ذکر زینب، زینب» و جانيم سنه قوربان»از آب و تاب آوای هر دلداده خالی شدبا صوت مصنوعی چه می
درباره این سایت