مثل نیلوفر اسیر خواب مردابم هنوز
یا که آن مرداب پیری در تب خوابم هنوز
شاید آوای شباهنگی میان جنگلم
یا شبیه آسمان در دست مهتابم هنوز
یا که شاید تکه ابری سرد و بارانی شدم
یا که در دریای چشمی مثل گردابم هنوز
ماهی ام ، فکر فرار از تنگ های شیشه ای
در تمنای خیال رود پر آبم هنوز
رودم اما، یک مسافر، میروم تا مرز عشق
مثل نیزاری ولی در فکر تالابم هنوز
موجهای خسته ی دریا کنار ساحلم
بی قرار خواهش دریای بیتابم هنوز
هر کسی باشم و یا در هر کجای این جهان
من به د
آهنگای لینکین پارک رو که گوش میکنم یاد گذشته و مخصوصا اون یه سال کوفتی میفتم که زندگی رو کوفت خودم و عزیزترین آدمای اطرافم کردم.
فکر میکردم که سر این انقد برام غمگینه که منو یاد اونموقع میندازه، ولی نه داره حرفایی رو میزنه که یه عمره دارم تو ذهنم فریادشون میزنم. سرکوبشون میکنم و کنارشون میزنم. ولی فقط ذره نمک لازمه که زخمش اونقد بسوزه که همه چی از جلو چشام بگذره.
راستش میدونی از همه بیشتر چی ازارم میده؟ انتظار زیادم از خودم.
این که میدونم ا
بله اینم از امشبمون:-)
با مامانم اینا دعوام شد سر اردو ی هسل خب من معرفی کردم این گروهو ب فاطمه حالا انصافه اون بره من نرم؟؟؟ ایشالا ک سفرش ب خوبیو خوشی با دل خوش بره و برگرده ولی این رسمش نی
چرا من نمیرم؟چون من یه مامان بابای نگران دارم ک امنیتو برام فقط تو خونه میبینن :-| و در امتداد این تفکر زندگی منو گوه برمیداره دلتون نخاد
آآآآآههههههه فاطمه ای ک بدن این پستو میبینی امیدوارم یه روزی شاهد این پست باشی ک داره از جزایر قناری یا ته تهش دگ پار
در فیلم لیلا ، وقتی هووی لیلا با لباس عروس، وارد خونه میشه ، لیلا چادر سیاه سر می کنه و می دود تو خیابان .
تو تاریکی .و برنمی گردد تا اخر فیلم که عروس رفته و کودکی مانده
حالا من لیلام .که دلم می خواهد چادر سیاهم سر کنم و تو سیاهی گم بشم .
تصور اینکه روزها و شبهایی که دارم اشک می ریزم ،میم و خانوده اش تو مهمونی های بعد عقد خواهرش شادند.دلم را اشوب می کنه.شاید دارم حسود می شم ولی من صدای داد زدن های خواهرش را فراموش نمی کنم.عکس هایی که از میم
زندگی سخت بود؛ سختتر شد. رنگش طوسی بود؛ نوکمدادی شد. اما آدم باید میان مرداب هم برای خودش نیلوفر پیدا کند. مثلا یکی از نیلوفرهای زندگی من این است که آدمها را در ذهنم با جملاتی از قبیل فلانی که در ریاضی نفهم است» و او که قشنگ میخندد» و فلانی که صدایش خوب است» به یاد نمیآورم. بهجایش با خودم میگویم استعدادش در ریاضی یواش است»، خندههایش بوی سیب گلاب میدهد» و در گلویش انگار سهره نشسته». اینجور نگاه کردن به آدمها قشنگتر نی
شاید او درست میگفت که من بیهوده زمانم و انرژیم رو تلف میکنم که برای او مینویسم.آیا واقعا م هیچ کاری دیگه جز نوشتن برای اون نداشتم؟چه لذتی داشت که برای او مینوشتم؟چه میدونست که من میتونم بین کلمه ها آروم بگیرم و میتونم تمام خود بودنم رو براش تعریف کنم؟شاید او خبر نداشت که من بیشتر از هر چیزی یا هرزمانی که برای او مینویسم اول برای خودم مینویسم و میخوام به خودم بگم که ذهنم خالی شده و جای برای زمانی هست که بتونم به خودم بیام و بتونم از پس کلمه های
بزودی بزرگترین فروشگاه مچ بند و ساعت هوشمند سام دیجیتال در استان سیستان و بلوچستان شهرستان سراوان افتتاح خواهد شد.
بهترین ها را از ما بخواهید.
بهترین برندهای روز دنیا
کیفیت کالا + رضایت مشتریان عزیز = فروشگاه سام دیجیتال
منتظر ما باشید.
باتشکر سعید محمدی
از مرز خوابم میگذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
در پس درهای شیشهای رویاها،
در مرداب بی ته آیینهها،
هر جا که من گوشهای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من میریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را میمردم.
بام ایوان فرو میریزد
و ساقه نیلوفر برگرد همه ستونها میپیچد.
کدامین باد بیپروا
دانه این نیلوفر
از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاهارسال شده از سایت دیدچه نتایجی از دیگر سایت ها:از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از .از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاه . از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاه . . از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از .از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان ت
هر ادمی ظرفیتی دارد لبریز که شود دیگری جایی برا پر کردن نمی ماند.ظرف منم از سراوان پر شده بود.دیدن نخلستانهای ناهوگ و چشمه های کلپورگان جوابگو نبود.باید از این شهر و از این خانه حتی برای روزی و ساعتی میرفتم.با انکه میدانستم مادرم در نبودم ناراحت میشود اما باز راه رفتن را در پیش گرفتم.بیش از یک سال بود که رنگ چابهار و دریایش را ندیده بودم.پس راه چابهار را در پیش گرفتم.بی انکه به ماندن و نرفتن بیندیشم.از مرز مهرستان که گذشتیم و وارد سرباز شدیم.حا
باید رها سازم دلم ، از چنگِ قلّاب .
خندید بر من ماهیِ جان داده بر آب
گفتم به چه می خندی ای دلمرده ماهی
تا که دهانم را گشودم ، ریخت خوناب
چشمم به جز خون هیچ چیزی را نمی دید
ناگاه حس کردم که افتادم به گرداب
هی دست و پا می زد دلم بیهوده ، انگار
افتاده توی باتلاقِ کنجِ مرداب
چشمم دوباره خورد بر آن ماهی و گفت :
تسلیم شو ،که رد شد، از روی سرت آب
قلّاب عشق است این ، نداری راه چاره
راه فراری نیست غیر از مرگِ بی تاب
گفتم چه می گویی ، دل صیّاد نرم است
خود می د
سلام
بهار نوزده
دلتنگ که میشوی سراغ هرچیزی میروی غمگینت میکند
شعر بخوانی ناخودآگاه اشک جاری میشود
عکس و فایلهای تلگرامت را مرتب کنی وقت حذف کردن بغض میگیرتت
شروع کنی به کوک زدن خرس نمدی. بجای لبخند :( میدوزی
آواز پرندهها را هم بشنوی فکر میکنی زجر هجران سر دادهاند!
سراغ گلدانهایت بروی بیشتر برگ زرد گل گندمی و سربرگهای سوخته نخل مرداب و گلهای خشکیده شمعدانی به چشمت میآید
بیایی بلاگستان، از بی اخلاقی اهالی بیمارستان و درما
تو ای گلبرگ نیلوفر
که می لغزی و می تابی
بر این مرداب
آبی تر
صلاح صلح انسان باش
به صبحی روشن از امید
یاری تر!
از سروده صلاح صلح ماهشهر ع-بهار
در باره صلح طلبی و نه
به جنگ!
آموزش است که انسان را صلح طلب یا جنگ طلب بار می آورد هیچ
انسانی متعصب و کینه ورز پای بر هستی نمی گذارد آنچه به ما انسانها سیرت مهر
یا کین می دهد همانا آموزش هایی ست که در مدرسه و اجتماع بدست میاوریم.هانا ارنت
فیلسوف ضد جنگ اعتقاد دارد که روحیه جنگ طلبی به این علت است که ما صلح
اگردر سایت های فارسی کمی درباره تابلو مونالیزا جستجو کنید مطالب متنوع زیادی را خواهید دید…به همین دلیل از تکرار مطالبی که در وبسایت های ایرانی آمده خودداری میکنم.هر آنچه که در بالاست همان است که در پایین است و هر آنچه که در پایین است همان است که در بالاستاین جمله ای است که در میان دستنوشته های داوینچی پیدا شده است…همچنین اگر این جمله را در کنار علاقه داوینچی به روش آیینه ای نوشتن بگزاریم احتمالا روش کار محققین برای بررسی رازهای مونالی
عَصرِ عُسر هاىِ بدونِ یُسر، همه چیز زیرِ سرِ "ناظم" خودمان است، لحظه "سرد و یخ زده" نواخته شدن سیلى در گوشِ انسان، شبیه سوزش کفِ دست ها از شلنگ و خط کشِ چوبى معلم، تجربه داغ شدن و تاول زدن کفِ پاها از شدت ضربه هاىِ شلاقِ زیرِ چوبِ فلک: و دیگر گندش درآمده، خاطراتِ مدرسه در موزه ها خوانده مى شود، دیگر هیچ انسانی، کودکش را به "مدرسه" نمى فرستد، دانش ها به انتها رسیده اند و چیز تازه ای براى آموختن و یادگیری وجود ندارد، انسان در گذر تاریخ به این نتیجه
برای روزنبرگها
خبر کوتاه بود:
- اعدامشان کردند.»
خروشِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشمِ خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد.
و من با کوششی پُردرد اشکم را نهان کردم.
- چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشمِ اشکآلود
چرا اعدامشان کردند؟
- عزیزم دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگِ آزارِ سیاه
به یاد پاسدار سپاه
اسلام
بسیجی مخلص
حضرت امام ای
"شهید بهمن
مصائبی"
از دلاوران هوابرد
صابرین سپاه
.
متولد = روستای مزیدآباد
/ زنجان
.
شهادت = ۱۳۹۵/۹/۱۱ -
سراوان
.
.
رفقا
به جای خواندن و
نوشتن
دلنوشته و شعر درباره
شهدا
که به درد دنیا و
آخرتمان نمی خورد
بیایید وصیتنامه (آخرین
پیام) شهدا
را بخوانید و منتشر
کنید
یا علی
.
بخشی از وصیتنامه
شهید بهمن مصائبی :
.
سخنی با همهٔ
مردم دارم
برادران و خواهران
گرامی
این دنیا، جای ابدی نیست
و ج
جواد ذبیحی راد :
مدرس / مشاور / ارزیاب
/ کارشناس
بنام خدا
طاق بزرگ:
مهمترین اثردرطاق
بستان، طاق بزرگ با سنگ نگارهٔ تاجگذاری خسرو پرویز است ،
که دارای ایوانی با
فضای مستطیل به عرض ۷ متر و ۸۵ سانتیمتر، ارتفاع ۱۱ متر و ۹۰ سانتیمتر و عمق ۷ متر
و ۶۵ سانتیمتر است که در کنارهٔ ورودی طاق ، سنگ نگارهای از فرشتگان بالدار، درخت زندگی ، مجالس شکار
گراز و شکار مرغان و ماهیان در مرداب و نقشهای فیل ، اسب و قایق میباشد که حاکی
از مراسم بزم و شادی ا
امروز پنج صبح بیدار شدمرادیو جوان گوش میکردم
رسید به برنامه جوانه ایرانی سلام
توش یه مصاحبه زنده داشت
با فردی به اسمه عباسِ تابش
معاون وزیر و رئیس هیات مدیره و مدیرعامل سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان
حالم بد شد شنیدم مصاحبشو
خیلی بد
حالم ازش و امثالش بهم خورد
بعد که بیشتر فکر کردم حالم از خودم و امثالِ خودم بهم خورد
از اینکه اینهمه بی غیرت شدیم که اجازه میدیم امثال اینها برامون تصمیم گیری کنن
و زندگیمون رو هرجور که میخوان بالا
در میان جاذبههای طبیعی و مواهبی که طبیعت در نهایت سخاوتمندی به ما بخشیدهاست، جنگلها جایگاه ویژهای دارند. انواع جنگلهایی که در سراسر ایران و جهان قرار دارند، علاوهبر زیبایی فوقالعاده، به این دلیل که ریههای تنفسی زمین حساب میشوند از اهمیت ویژهای برخوردارند. جنگل های هیرکانی یکی از انواع جنگلها است که خصوصا در ایران مناظر بینظیری را ایجاد کردهاند.
جنگل های هیرکانی
جنگل های هیرکانی در بیان عامه مردم به جنگلهای شمال مع
در میان جاذبههای طبیعی و مواهبی که طبیعت در نهایت سخاوتمندی به ما بخشیدهاست، جنگلها جایگاه ویژهای دارند. انواع جنگلهایی که در سراسر ایران و جهان قرار دارند، علاوهبر زیبایی فوقالعاده، به این دلیل که ریههای تنفسی زمین حساب میشوند از اهمیت ویژهای برخوردارند. جنگل های هیرکانی یکی از انواع جنگلها است که خصوصا در ایران مناظر بینظیری را ایجاد کردهاند.
جنگل های هیرکانی
جنگل های هیرکانی در بیان عام
مسجد نصیرالملک یکی از محبوبترین جاهای دیدنی ایران برای خارجیهاست.
مسجد نصیرالملک، با معماریِ خیره کننده و رنگین به زیباترین جای دیدنی ایران معروف شده است. این را ما نمیگوییم. گردشگرانی که به ایران سفر کردهاند و دیدنیهای ایران را دیدهاند، در نظرسنجیها گفتهاند.
مسجد نصیرالملک به مسجد صورتیِ ایران معروف شده است. این مسجد از زیباترین دیدنیهای ایران و البته شیراز، شهر خوب بهارنارنجها است. نصیرالملک مسجدی است که شاهکار مع
هنوز هم دیدن موتور ماشین ها و لکوموتیو قطار و توربین هواپیما برایم هیجان انگیز است. فرسنگ ها و گره های دریایی زیادی از مهندسی مکانیک دور شده ام و حتی جزئیات چرخه ی تبرید یک یخچال معمولی را هم فراموش کرده ام؛ ولی وقتی رسیدم به ایستگاه راه آهن رشت، اولین چیزی که سراغش رفتم لکوموتیو قطار بود. لکوموتیوی که قرار بود سه تا واگن دو طبقه را از رشت به تهران برساند.
باران شدیدی می بارید. حالم زیاد خوش نبود. امسال کلا حالم خوش نبود. خستگی چیزی است که انگ
کتاب, داستان عشق فلورنتینوآریزا به فرمینا دازا است.فلورنتینو آریزا فرزند نامشروعِ لاغراندامِ ویلون نواز و کارمند اداره پست است که هرچند بین دختران جوان محبوبیت زیادی دارد ولی روزی درحالیکه نامه ای را به پدر فرمینا تحویل داده, در حال برگشت و از پنجره اتاق, فرمینا را در حال آموزش خواندن به عمه اش میبیند و دل در گرو دختر میگذارد.
دلش پیش دختر میماند و برای اینکه بتواند در روز لحظاتی هرچند کوتاه را به دختر بنگرد در پارک کوچکی بین راه مدرسه تا خا
درباره این سایت