در اثر پرخوریای عید دو کیلو وزن اضافه کرده بودم که انتظار داشتم خود به خود برطرف بشه ولی الان چهار ماه گذشته خبری از کم شدنش نیست که نیست. تازه میفهمم تا به حال هنر خاصی نکرده بودم که وزنم متعادل بوده. با بالا رفتن سن سوخت و ساز بدن کم میشه و دیگه نمیتونی هرچی دلت میخواد بخوری و همچنان هم باربي بمونی.
عجالتا مصرف شکر رو کم کردهام. هرروز صبح خیر و شر درونم سر مقدار شکر چاییم باهم چونه میزنند.
آیا میدونستید شکر اعتیادآوره و افرادی که ش
انگیزههای اقتصادیم خیلی بالا رفته و با اینکه قبلاً هم میدونستم ولی الآن واقعاً خودم دارم درک میکنم که وقتی میگن پول یک انگیزه قوی برای اجرای دلسوزانهترِ یک کاره، یعنی چی!
البته در هر حال خوشحال و شاکرم که تو این پروژه هستم ولی خب دیگه حوصله ندارم برای خوب پیش رفتنش با آقای دکتر چک و چونه بزنم! تا میبينم یه ذره مقاومت میکنه میگم باشه هرچی شما بگین! :/ اصلاً بيشتر میخوام تموم بشه بره راحت بشم.
و از اینکه همون اوایل، برای ادامه راه پیشنهاد و
ناودانها شر شر باران بي صبری است آسمان بي حوصله ، حجم هوا ابری است کفشهایی منتظر در چارچوب در کوله باری مختصر لبریز بي صبری استپشت شیشه می تپد پیشانی یک مرددر تب دردی که مثل زندگی جبری است و سرانگشتی به روی شیشه های مات بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است "
از قیصر امین پور
بعد نوشت: چند ساعت پیش حس میکردم احساساتم خیلی پیچیده و سنگین شده
بعد فکر کردم خب چرا این حس طراحی نکنم
بعد از کلی چونه زدن با خودم طراحی نکردم
اگه قرار بود احساس های سنگین
بعد از گذشت تقریبا سه روز از آزمونی که کمی باعث دلشوره ام شده بود اینجا اومدم . تا ببينم وبلاگم چطوره دیدم مثل همیشه دنج و خلوت باقی مونده .
در جواب تموم کسایی که پرسیدن امتحانمو چطور دادم اینو گفتم :یا خیلی خوب دادم یا خیلی بد
شما که غریبه نیستین امتحانمو نه خیلی خوب دادم نه خیلی بد، من فقط امتحانمو خوب دادم ،ولی از اینکه با قاطعیت بگم خوب دادم میترسم ،چون هیچوقت به تست نمیتونم اعتماد کنم کلا با وجود چهار گزینه مشکل دارم،برای همین از جمل
حدود یک ماه پیش رفتم یه جایی مصاحبه کردم به منظور شغل دوم میخواستم پول بيشتر دربيارم خیر سرم.
رفتم مصاحبه هم خوب پیش رفت قرار شد که مشغول بشم البته پاره وقت چینی بودن. این شخص شخیص رئیس دوشنبه من رو به شام دعوت کرد هتل اسپیناس پالاس بود خودش دعوتم کرد تو رستوران طبقه 21 ام هتل منم رفتم بهرحال میخواستم درمورد کار صحبت بکنم. وقتی تو آسانسور بودیم گفت تو خیلی کوشولوهی! انگار تازه فهمیده باشه خودش دومتر قد و هیکل داشت برعکس چینی های مع
خب شما تا اینجا در جریان بودید که ال سی دی موبایلم سوخته بود و خودمون ال سی دی و ابزار سفارش دادیم تا واو تعویض کنه. قرار بود یه پروسه ۲ ساعته باشه ولی وقتی ال سی دی جدید رو انداختیم رو گوشی جواب نمی داد و البته چون پترن موبایل رو برنداشته بودیم گوشی رو نمیتونستیم ری استارت کنیم و نمی دونستیم مشکل از ال سی دی جدید هست یا از . . دیگه از اینجا به بعد من از چرخه خارج شدم.
فرداش گفتن ال سی دی درست شده و جواب داده ولی یادمون نبوده که چسب هم سفارش بدیم!
دانلود طنز صوتی " زنل قدّیم " نویسنده: دی زاغو برازجونی چاپ اتحاد جنوب
جهت شنیدن و دانلود ری لینک زیر کلیک کنین:شنیدن دانلود
کانال طنز ما: https://telegram.me/deyzaghoo
دِی زاغو برازجونی:سُه هفته ایه که وِر دِییم نرفتمه، اُمروز صُب گه سی رمضون گفتم بيُو برسِنـُم تا فِدَه بوام اینا تا برُم ور دِییم بينم حالِش چه طهره؟ رمضون گف: هَع مِی هِنی دِییت زندیه؟ گفتم: چیشم روشن، دیه چه؟ وختی که سیش گفتم و پُی نِی قِیلونش برشُندت اوسُو می فـَمی که دفه ی دیه وُ دی
پنجشنبه هفته پیش رفتم آرایشگاه به این هدف که موهامو یه حالتی بدم و بعد لایتشون کنم برای بار اول بصورت اصولی!
تو فاصلهای که منتظر بودم ارایشگر موی نفر قبل منو تموم کنه، مسئول سالن بردتم اونور که مشاوره رنگمم بگیرم. دختره که رنگ میکرد ازم پرسید چجوری میخوام، موهام که بلندیشون روی از استخون کتفم دو بند انگشت پایین تر بود رو نشون دادم بعد انگشتمو تا دو بند انگشت زیر شونهم نشون دادم گفتم میخوام قدشونو انقد کوتاه کنم و جلوی موهام که تا زیر
زیپ سوئیشرت رو میکشم تا زیر چونه. هدفونها تو گوش و دستمال روی بينی. هوا که گرم میشه، اینجا دنج بودن خودش رو از دست میده. علاوه بر آدمها، سر و کلهی انواع ه و جک و جونور هم پیدا میشه و برای خوابيدن مجبوری سوراخهات رو بپوشونی تا جک و جونور بهش نفوذ نکنه. زمستون اما هیچ کدوم نیستند، نه جک و جونورها، نه آدمها. امشب نور ماه چشم رو آزار میده. ابرهای اطرافش هم با گرفتن این نور به خودشون، روشنایی شب رو بيشتر کردند. چه وقاحتی. چشمها ر
*امروز رفتیم دکتر واسه مامان و سیم سازم که بریده بود رو انداختم و خرید و کلی کار دیگهآخرم رفتیم نمایشگاه و با دوتا تشک واسه تخت هامون و دوتا محافظ تشک و سه تا بالش برگشتیم و جالبش اینه که نمایشگاهش هیچ ربطی به تشک نداشت :/
*بابا داره یه کارایی می کنه
یه چیزهایی تو سرشه
حدس میزدم ها اما نمی فهمیدم
تا امروز خودشم اقرار کرد گفت آره یه چیزایی هست ولی به شماها نمیگم
بعدم به شوخی واسه در آوردن لج مامان گفت نارنج به تو اعتماد دارما بهت میگم اما به ماما
درباره این سایت