دانلود اهنگ تتلو هر وقت نبودی من فقط زدم غر همراه با متن کیفیت خوب جدیدترین آهنگ امیر تتلو به نام هر وقت که بودی هر وقت که بودی همه چی قشنگ شد انقده . هر وقت نبودی من فقط زدم غر هر کجا زدم تو خاکی زدی یه تلنگر
دانلود آهنگ امیر تتلو » هروقت که بودی | Amir Tataloo Harvaght Ke Boodi دانلود آهنگ . قشنگ شد انقده تو خوبی میره بالا توقع هر وقت نبودی من فقط زدم غر هر کجا زدم تو .
دانلود اهنگ هر وقت که بودی از امیر تتلو با لینک مستقیم و پخش آنلاین از رادیو جوان . هر وقت
ولی انصافا وقتی میرید هدفون میخرید تنها نرید، یه نفر رو با خودتون ببرید و امتحانش کنید، که اینجور نباشه که کله ی صبح تتلو تو گوش شما هوار بکشه "من در اختیار تو، بیا این تنو ببر تیمارش کن" ما هم فیض ببریم.
+ ولی سلیقه ی مردم تو مترو بهتر شده، به جای سریال ترکی this is us میبینن با گوشی، جای ملت عشق گاری کوپر و چشمهایش و جز از کل میخونن، ولی همچنان تتلو گوش میکنن -_- :)))
در این پست به معرفی سایت کسب درآمد ایرانی جدیدی می پردازیم که کلیک فکس نام دارد. این سایت یکی از بهترین سایت های کسب درآمد ایرانی است که شما به ازای انجام کارهای مختلف می توانید از این سایت درآمدزایی داشته باشید. شما در این سایت می توانید به ازای کارهایی مانند مشاهده آگهی کلیکی، مشاهده آگهی سورف، مشاهده آگهی آفری و آگهی های سایت های مختلف و . درآمد کسب کنید. برای برداشت درآمد خود در دفعه اول، حداقل درآمد و موجودی شما در سایت فقط هزار تومان اس
دلم گرفته امشب.
از کجا و از چه کس نمیدونم
کلاس ها تمامی ندارند انگار . خدا رو شکر امروز بعد از ظهر خوابم برد تا برای ساعاتی هرچند اندک متوجه این دل گرفتگی نباشم !!!
اتاق با وجود حضور بچه ها در خوابگاه ، خالی از سکنه است ؛ تقصیری ندارند دوستان ؛ یکی فردا امتحان داره ، یکی هم به دنبال انجام پروژه های روزهای آتی در حال دویدن! . انگار خوابگاه هم از قاعده ی دل گرفتگی مستثنا نیست؛ و همه انتظار این رو می کشند که بالاخره شب آخر حضورشان در آن فرا رسد ، و
الان بیش از یک ماهه آریان سرما خورده. یعنی دو هفته سرما خورده بود دو سه روزی خوب شد و باز دوباره سرما خورد. دفعه دوم که بردم دکتر گفت ویروسه و آنتی بیوتیک نمیخواد و فقط سیتریزن داد اما گفت اگر تب داشت بیارش. آخرهای هفته اول از دفعه دوم کمی تب کرد اما با استامینوفن کنترل شد ولی سرفه داشت و من براش شربت بنفشه باریج گرفتم که سرفه هاش بیشتر و اخلاطی شد. آخر هفته دوم از دفعه دوم D: اینقدر بد سرفه میکرد و سینه اش خر خر میکرد که بردم یه دکتر دیگه و گفت بای
قیمت کتب درسی برای سال تحصیلی جدید اعلام شد.قیمت کتابهای دوره ابتدایی:پایه اول ۱۶ هزار و ۱۰۰ تومانپایه دوم ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومانپایه سوم ۲۲ هزار و۱۰۰ تومانپایه چهارم ۲۲ هزار و ۶۰۰ تومانپایه پنجم ۲۲ هزار و ۶۰۰ تومانپایه ششم ۲۶ هزار و ۹۰۰ تومانقیمت کتابهای دوره متوسطه اول:پایه هفتم ۴۵ هزار تومانپایه هشتم ۳۷ هزار و ۴۰۰ تومانپایه نهم ۳۹ هزار و ۶۰۰ تومان است.قیمت کتابهای دوره متوسطه دوم:در پایه دهم، کتب رشته تجربی ۴۹ هزار و ۵۰۰ تومان، رش
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان.
در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن!
حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
سلام
از دفعه پیش که مطلب نوشتم مدت زیادری گذشته ناگفته ها اینقدر زیاد شده که این پست همت بالایی رو برای نوشتن میطلبه ! و قاعدتا تعداد ویرایش بالا.
از نزدیک شروع میکنیم
دیروز نتایج کنکور کارشناسی ارشد اعلام شد امسال چندان براش وقت نزاشتم و انتظار نتیجه خوبی رو هم نداشتم و همینطور هم شد رتبه ۸ هزار ! خیلی بد
بسمه النور
در من هزار راه نرفته ست
هزار حرف نگفته
هزار خنده نشکفته
هزار بغض فروخورده
که خواب را از چشمان م می رباید
در من طوفانی ست که قرار ندارد
دریایی که آرام ندارد
آتشفشانی که کلمات ش را فروخورده
و کوهی که بغض ش را
آهویی که خرامیدن ش را از یاد برده
و پرنده ای که پروازش را به فراموشی سپرده
در من
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام تردمیل
متن آهنگ جدید امیر تتلو به نام تردمیل
ببخشید من فارسیم یکم ضعیف شده
یه وقتایی هم بحث نیازه یه چی مثل غذا
شماره یک بیداره بیدار ترین آ
بگو از خونه ی گرم و بهشتیمون منو از خود سنگینم بکش بیرون
بگو دنیا وزنشو از من برداره بزار برسم به هوا و حرف عشقمون
بگو خسته ام از تکرار این درسا بگو که تیکه پاره ام من زا این بحثا
من از دلشوره و دلتنگی مرده ام دلم لک زده واسه گرمیه دستات
منو یه عالمه از بودنت
انگار همین دیروز23 سالم بود و اینجا از حسم نوشتم.چند روز دیگه27 سالم میشه و من نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت فقط از فک کردن بهش دلم میگیره.
این روزها بزرگترین سرگرمی من تماشا کردن فیلم.من بهش می گم فرار کردن از خودم.اما ادم مگه تا ابد می تونه از خودش فرار کنه و خودش نبینه.هر روز تو آینه از خودت می پرسی این منم؟ دختری که اینجاست منم؟ می گذری و میری اما حسش ته قلبت.انگار یکی با ناخن ته دلت خراش می ده.
از مدرسه و همکارهام خسته ام دلم میخواد زودت
با اعلام بانک مرکزینرخ رسمی ۲۶ ارز کاهش یافت
بانک مرکزی نرخ ۴۷ ارز را برای امروز اعلام کرد که بر اساس آن نرخ ۸ ارز افزایش و قیمت ۲۶ واحد پولی دیگر از جمله یورو و پوند کاهش یافت. قیمت ۱۳ ارز هم ثابت ماند.
به گزارش خبرگزاری مهر، بر اساس اعلام بانک مرکزی هر دلار آمریکا برای امروز بدون تغییر نسبت به روز گذشته ۴۲ هزار ریال قیمت خورد. همچنین امروز هر پوند انگلیس با ۳ ریال کاهش نسبت به روز گذشته ۵۱ هزار و ۷۵ ریال و هر یورو نیز با ۱۰ ریال کاهش نسبت به روز
تصمیمی که گرفته و قراره چندماه دیگه اجرا بشه خیلی روی زندگی من و همسر تاثیر میذاره اون لحظه که داشت راجع بهش حرف میزد با هر جمله اش من ناامیدتر و غمگین تر میشدم ولی بروز ندادم و سکوت کردم
فقط تو دلم گفتم پس ما چی ؟
بعدشم تا همین چند لحظه پیش کلی غصه خوردم و از آینده ی مبهمی که پیش رومونه ترسیدم
یه لیوان چایی ریختم برای خودم برای رفع خستگی و پیشگیری از سردرد احتمالی
حین خوردن چای رفتم تو فکر
به این که چندبار از وقتی من و همسر به هم رسیدیم این ا
بیشتر از یک هفتهست که برگشتم به اوضاع سابق، توی چاله
افتادم و فریب بدنم رو خوردم. دو روزه که انگار زمان کند میگذره، به سختی میشه
نفس کشید و جهان من به فضای اشغالی توسط تختم محدود شده. توی حمام و دستشویی همهاش
از خودم میپرسیدم که چرا من اینقدر باید ملاحظهی آدمها رو بکنم، خودم و آرامشم
رو زیر پا بذارم و اینجوری در عذاب و زمینگیر بشم؟ انگار یه کهکشان روی سینهام گذاشتن
که نفسکشیدنم رو سخت کنه. چرا این همه در جزئیات خف
و چرایی دوست داشتن یک سوالیستو چرایی دیگر دوست نداشتن یک سوالیست،مبهموسوال اندودکه جوابش مرا به یغمآیی سرد میکشانددیگر نمیدانم کجا میروم ولی جواب آن به یک نقطه پایان میپذیرد#مرگوقتی در بی جوابی به هزار هزار جواب شاید قانع کننده میرسمو باز تو جواب نداده ای و من در ابهامجواب پیدا میکنم و به جواب نمیرسم تا دلم فصل بسته شدنش را آهسته آهسته حس میکندو من از تو جواب خواسته بودم وو حتی نمیدانم وقتی میگفتی چشمانت بسته بود یا بازولی #مرگ در دلم نفوذ
بهار توییکه می آیی و دستهایمشکوفه می دهند ناغافل!تویی که با تمامِ خستگیباز هم آرامشی!باز هزار ستاره ی بی افولهزار پروانه ی بیقرارهزار شوق بی دلیل رادر خلوتِ آغوشِ من میریزی انگاربهار تویی. .شرح خستگی. یادش بخیر آن روزهای که نامش روزهای "خوب" بود.
روزهایی فارغ از هر تعلق.روزهای قلم به دست گرفتن های بی دغدغه، روزهای عاری از هرکپی و تایپ و.
چقدر خوب بود فقط و فقط برای تو نوشتن.از تو نوشتن روی کاغذ های کاهی و به رخ کشیدن عطر ناب گل نرگس بر ب
قلبم هزار تیکه شده . هر چی دست و پا بزنم فایده ای نداره.تو سهم من ازین دنیا نیستی
وچه ظالمانه س .و انگار من با حسرت زاده شدم .اینکه ازین به بعد تو نیستیو من نمیتونم باهات حرف بزنمو ده تا کوفت و زهر مار دیگه رو اه اه اه گندش بزنن که هیچی من مثل آدمیزاد نیست
در اثنای زندگی! من، یک فراموش شده ی متحرک الکالبدم؛ یک تنگنای بدونِ راهِ گریز. خودم هم نمی دانم چه بود، چه شد و چه خواهد شد! خیلی چیزها را از دست داده ام و شاید ارزشمندترین شان، همین "عمرم" باشد . در حیرت زدگی و سرگردانیِ مرگِ یک زن، هستم که شاید تا مُدَّتِ مَدیدیباورش نکنم. خیلی وقت ها، نمی توانی خودت، بودنت، نَفَس کِشیدنت، خواب و خیزت را باور کنی، چه برسد به سایرین. بگذار ندانم که کجای این لحظه ها، موجودِ بی شکلِ مرگ، در حالِ قُعود
مثلا اگر هاجر سه ماه پیش بود از حرفهایی که امروز شنیده بود از غصه دق میکرد ولی حالا، مرگ تو اثر مثبت خودش را گذاشته و آمپول بیحسی عظیمی شدهست که مرا نسبت به زندگی کرخ کرده. انگار همه چیز را از پشت شیشه نگاه میکنم. انگار این زندگی که در جریان است، مال من نیست. انگار از شیشههای عینک شنا به فروریختن تمام دنیا نگاه میکنم.
این مسابقه براساس کتاب ملت عشق مولف الیف شافاک طراحی شده است، کتاب ملت عشق داستان دلدادگی و رهایی است. داستان زندگی آرام و یکنواخت زنی در غرب است که درگیر اندیشه های عرفانی شرق می شود. برای مشاهده معرفی کتاب ملت عشق اینجا کلیک کنید.
جوایزه مسابقه: نفر اول: 200 هزار توماننفر دوم: 150 هزار توماننفر سوم: 100 هزار تومانشرکت در مسابقه: https://yarketab.com
od
دارویی بسیار جدید پس از آزمایش روی حیوانات قرار بود روی انسانها امتحان شود ولی امکان مرگ شخص نیز وجود داشت.
سه نفر داوطلب تزریق این داروی جدید شدند. یک آلمانی، یک فرانسوی و یک ایرانی.
به آلمانی گفتند: چه قدر می گیری، گفت 100هزار دلار.
گفتند: برای چه؟
گفت: اگر مُردم برسد به همسرم.
به فرانسوی گفتند: چقدر؟
گفت: 200 هزار دلار که اگر مردم 100هزار برسد به همسرم و 100 هزار برسد به معشوقم.
به ایرانی گفتند: چقدر می گیری؟ گفت 300 هزار دلار.
گفتند چرا؟
گفت: 100
هر کسی عاشق نشد دیوانه نبست !!!
هر که دیوانه نشد پروانه نیست .♥
در پی عشق تو دل دیوانه شد .
شمع گشتی و دلم پروانه شد♡
از لهیب عشق تو افروختم♥
عشق را به سادگی نفروختم.
ناگهان .
ناگهان .
ناگهان در بی کسی ها گم شدم .
رفتی . رفتی و افسانه ی مردم شدم♥
♥♥♥
تاکی چشم انتظاری ؟؟؟
تاکی ؟؟؟
بس که چشم را به راهت دوختم سوختم.
اصلا تا به کی دیدار چشمت در خیال ؟
زندگی با آرزوهای محال♡
اما حیف زندگی را باختم
زندگی را به هیچ باختم.
# اکرم رشنو
خوب نمی دونم با خودتون چه فکری می کنید که اخ جون چهارتا صفر می خوان بردارن یا ای تو روحشون چهارتا صفر می خوان بردارن
نه در اصل اینه که دولت گند زده اونم گندی که توی قرن بی سابقست. بعد برای لاپوشونیش مجبوره چشم مردم رو کور کنه مثل جنسی که به جای 100 هزار میدن 99 هزار تا ما فکر کنیم ارزونه اونم همینه هیچ فرقی نداره.
من فقط می دونم چهارتا صفر کم بشه از این به بعد بستنی هزاز تومنی رو باید بخریم ده هزار. اها شاید بگی مگه میشه. ولی وقتی چهارتا صفر کم
چه کسی میداند در سر آدم ها چه میگذرد؟
میبینی که نگاهش به اسکناسهای هزارتومانی جدید است که رویشان نوشته هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» ولی در سرش صدایِ پس کی حقوق این ماه را واریز میکنند؟». به دخترکش که روی فرش هزارشانهی خانه بالا و پایین میپرد مینگرد ولی در فکر این است که کدام دبستان ثبت نامش کند و همزمان به صدای گوینده که شادمانه مژده میدهد و هزاران جوایز نقدی و غیرنقدی دیگر» پوزخند میزند. سریال یوسف پیامبر را که هزاربار
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنیدقصه بی سر و سامانی من گوش کنیدگفت و گوی من و حیرانی من گوش کنیدشرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟روزگاری من و او ساکن کویی بودیمساکن کوی بت عربده جویی بودیمعقل و دین باخته دیوانه رویی بودیمبسته سلسله سلسله مویی بودیمکس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبودیک گرفتار از این جمله که هستند نبودنرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشتسنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشتاینه
امروز خیلی حس بدی داشتم سر کار. روح و روانمون قاطی شده دیگه، هر چی هم بخوایم به رو خودمون نیاریم نمیشه باز. خلاصه که تو اوج بی حس و حالی یه دفعه همکاران کوچولوی ما رخ نمودن! :/
دو تا بودن!!! وسط جیغ جیغ کردنام توجهم به دمشون جلب شد!!!! :))) بدو بدو از زیر در رفتن بیرون. وقتی رفتن بیرون من تازه پریدم رو صندلی!!! با کلی ترس هی میگفتم سنجاب بودن! سنجاب بودن!
ولی خب همسر اعتقاد داره موش خرما بودن! به هر حال من همیشه خدا زیستم ضعیف بوده! :/
میخواستم عکسشو
حرفی که از دهن دراومد قشنگ عین تیره میشینه رو قلب و دیگه نمیشه کاریش کرد اما خداروشکر من اولش که تیر بخورم داغون میشم اما حداکثر در بدترین حالت سر یه ماه یادم میره بین ما و سال یکی هامون سه نفرمون از یک ورودی ان که به شدت رقابتی هستن جو درس خوندن دوستانمونو یه کم استرس آلود کردن.
یکی از سال یکی هامون خیلی مدلش با من فرق داره و هی بینمون کانتکت پیش میاد هی سعی می کنم رد کنم ولی باز یه حرف جدید پیش میاد، فهمیدم که منظوری نداره اما یه کم نیش دار
مهمان ها رفته بودند. خسته از روزهای شلوغی که گذشته بود دراز کشیده بودم انتهایِ هالِ خانه ی دا. ساعت از دوازده شب هم گذشته بود. هندزفری ام را چپانده بودم توی گوش هایم و آهنگ گوش میدادم که همهمه ها را بشورد ببرد. با اینکه دا در دیدم بود اما او هیچ دیدی به من نداشت. داشت رخت خوابش را مرتب میکرد. همزمان م هم حرف میزد.صدای آهنگم بلند بود. برای همین هیچ صدایی از دا نداشتم. فقط تصویرش را داشتم . یک آن شکستگی های دا در نظرم پر رنگ شد. یکی ی
مشکلات مردها، به چیزهایی مثل نژاد، پول و شغل برمیگرده؛ اما مشکل اصلی زن ها
فقط حول یه موضوع می گرده:
آن ها (زن) به دنیا آمده اند.
اوریانا فالاچی
_____________________________________________
حالِ این روزهام؟ بد، بدون هیچ دلخوشی.
چرا باید دختر به دنیا بیام؟ چرا تو این کشور؟ چرا تو این زمان؟
تو این کشور یه دختر، یه زن هر چقدر هم مستقل باشه و تلاش کنه بازم جزو املاک شخصی مردها حساب میشه.
تا وقتی بچ
دیدید وقتی برای ابرو برداشتن میرید پیش شهین خانوم اولین جمله ای که میگه اینه: وای ابروهاتو دفعه قبل کی برداشته؟! خیلی خرابشون کرده!!!
فکر کنم دندونپزشکا هم بین خودشون همچین چیزی دارن، یعنی هیچ کدوم کار اون یکی رو قبول ندارن
مثلا دندون پیشت رو نشون میدی تا معاینه کنه، یهو میگه: عه دندون آسیات رو کی پر کرده؟ خیلی بده بیا خودم برات از اول پرش کنم:/
مورد داشتیم همراه مریض رو خوابوند رو یونیت تا معاینه اش کنه، توجیهشم این بود که تا اینجا اومدی حیفه
به عصای تکیه داده به کنج اتاق نگاه میکنمعصایی که در این لحظه از زندگیم بیشتر از هرچیزی در دنیا ازش نفرت دارمدوست دارم لهش کنمجرش بدمنابودش کنمریز ریزش کنم اما اون خشک و بی روح به کنج اتاق تکیه داده .بهش میگم چرا زودتر به من نگفتین؟ میگه چون چیز خاصی نیست نمیخواستیم نگرانت کنیم مادر.به قدم های آهسته و سختش نگاه میکنم و با هر قدمش انگار یه نفر میکوبه به دیوار دلمبهش نگفتم که وقتی نمیگی و همش میگی همه چی خوبه و یه دفعه اینجوری میبینم
آآآآخ کخ
تا همین چند دقیقه پیش بارون میبارید. فکر میکردی تا شب نشده آسمون از خجالت زمین درمیاد و حسابی سیرابش میکنه. اما نشد.
به همون سرعتی که بارون شروعشد، یه دفعه تموم شد و فقط سرماش موند. بیهیچ اثری. بیهیچ تغییری.
چند سال پیش مدیری داشتم که درست مثل بارون امروز باریدن میگرفت.
تبلیغ تلویزیونی که میرفت آرام و قرارش هم میرفت و فردا صبح که وارد موسسه میشد قشنگ میفهمیدی چند هزار بار خواب تبلیغش رو دیده
و بیصبرانه منتظر می
واقعا روزگار عجیبی شده دیگه خبری از فیلم خوب نیست اگرم باشه مخاطب نداره. روز چهارشنبه ای رفته بودم به تنها سینمای هنر و تجربه شهرمون دریغ از یک مخاطب . فیلم به واسطه حضور تنها یک نفر اکران شد! تا آخر نشستم. فیلم پنج رو دوست داشتم. پر بود از صحنه هایی که از دوران بچگی بخاطر داشتم و انگار از اون روزها ،هزار سال گذشته و نیست شده اند. کاش کمی حمایت میشدند این فیلم ها و سینماهایی که اسم سنگین هنر و تجربه رو به دوش میکشند.
یه حس بدی داشتم امروزاین مردم یه جورین انگار با کادر بیمارستان پدرکشتگی دارنانگار مثلا ما دشمنشونیم. این همه مایه میذارم به شخمشونم نیست باز داد میزنن سر آدم امروز سر یه اشتباه کوچیک من تو دادن اعداد یه شیر تو شیری شددقیقا وقتی شلوغ شده بودامیدوارم اشتباهاتم یکی دو روز دیگه سروکله شون پیدا نشهحس بدی دارم. خدا کنه تکرار نشه
دیشب فسقل خان قبل از ما خوابش برد من و همسر انگار که بعد از هزار سال همدیگه رو دیده باشیم اول یکم با دقت همدیگرو نگاه کردیم که ببینیم قیافمون عوض شده یا نه بعد ی احوالپرسی گرم کردیم و از اینکه خیلی اتفاقی همدیگرو دیدیم ابراز خوشحالی کردیم:))
ی همچین موجود انحصارطلبی رو وارد خونمون کردیم!
بِ من كششِ اینهمه بی مهریُ نداره، عینِ برجِ زهرما میمونه، یه جو منطق تو وجودش نیست، همه یِ حرف هاشُ براساسِ نظریه هایِ شخصی با تحكم میخواد به كرسی بنشونه، دِ هركس یه اعتقادی داره پدرِ من، ولم كن، كاری نكن عینِ بعضی ها ارزویِ مرگتُ كنم، تو باید ازون دخترهایی میداشتی كه پدرشونُ میشورن میذارن كنار، نه منِ بدخت كه هرچی تا الان گفتی گفتم چشم، چشممُ رو همه یِ علایقم بستم، بازیگری نمونه یِ بارزشِ، كه به خاطرِ افكارِ پوسیده یِ تو كه هر كی بازیگر بش
بِ من كششِ اینهمه بی مهریُ نداره، عینِ برجِ زهرمار میمونه، یه جو منطق تو وجودش نیست، همه یِ حرف هاشُ براساسِ نظریه هایِ شخصی با تحكم میخواد به كرسی بنشونه، دِ هركس یه اعتقادی داره پدرِ من، ولم كن، كاری نكن عینِ بعضی ها ارزویِ مرگتُ كنم، تو باید ازون دخترهایی میداشتی كه پدرشونُ میشورن میذارن كنار، نه منِ بدخت كه هرچی تا الان گفتی گفتم چشم، چشممُ رو همه یِ علایقم بستم، بازیگری نمونه یِ بارزشِ، كه به خاطرِ افكارِ پوسیده یِ تو كه هر كی بازیگر ب
حدود 39 روز دیگه محرم امام حسینه.
این یه انگیزه خیلی بالاست که به نیت با حال خوب وارد محرم شدن، رو کارهام دقت کنم.
بریم سراغ کاراها؟!
1- مراقبه:
سه چهار بار رفتم طرفش.
دفعه آخر از دفعات دیگه بیشتر تونستم پیش برم توش. در جریانید که دیگه؟! (از بخش موضوعات، بخش مراقبه رو انتخاب کنید!)
ولی بازم نتونستم ادامش بدم.
ولی این دفعه دیگه کم نمی ذارم. میخوام عادت بشه برام دیگه. چقد برم طرفش و ولش کنم.
2- درس:
این 6واحد درسی که برداشتم، یعنی 2تا درس رو فقط نمره 20 می خ
از ۱۸ سالگی که رد میشی، دیگه میافتی تو سرازیری. انگار نه انگار که تا دیروز دبیرستانی بودی. انگار نه انگار که نیاز داشتی یکی مراقبت باشه. بعد یهو چشم باز میکنی میبینی نه تنها ۲۰ رو هم رد کردی، بلکه ۲۱ سالگیت هم تموم شده و وارد ۲۲ شدی. لحظهی بدیه وقتی به این فکر میکنی که دیگه کمکم باید مسئولیت زندگیت رو قبول کنی و رو پای خودت بایستی، چون با هر دین و ملیتی حساب کنی دیگه بزرگسال به حساب میای!
اینا دیگه کلیشه شده از بس که گفتم. از بس گفتم ک
آفتاب آب پخش، معاون بهبود تولیدات گیاهی جهاد کشاورزی استان بوشهر با اشاره به آغاز برداشت رطب از نخیلات استان گفت: برداشت خرما از اواخر شهریور ماه آغاز میشود که پیش بینی تولید ۱۰۶ هزار تن و صادرات ۲۸ هزار تن خرما از استان بوشهر میشود.
پایگاه خبری تحلیلی آفتاب آبپخش
توی آن تئاتر، همبازی حنانه بود. اولین بار که دستهجمعی رفتیم تئاتر، دیدمش. یک پسر با شخصیت، استخوانی با قدی متوسط که دندانهای به هم ریخته و فَک استخوانیاش او را جذابتر میکردند. صدایش کمی بم بود و موهایش را از ته میتراشید. بار دوم همراه کارگردانشان آمده بود تا تئاتر آشویتس ن را تماشا کند. به هر دو سلام گفتم. خودش مرا ندید و صدایم را نشنید. کارگردان مرا نشناخت. احتمالا دفعهی سوم بود که دیدم توی آن کافه کار میکند و دربارهی پلی
گاهی هوا یه جوریه که انگار بهاره و همون لحظه به هزار دلیل نامعلوم غمگینی تلنبار شنیدن یک واقعیت شرم اور حتی به شوخی، مهمونی های ناخوانده و عقب ماندن از برنامه، جا ماندن گوشی همسر جان و رفتنش به ماموریت، به صدا دراومدن زنگ خانه و باز هم عقب ماندن، دلتنگی برای همسر، دلتنگی برای یک دل سیر بازی با بچه ها، دلتنگی برای یه دل سیر حرف زدن با رفیق جانم، بهانه ها و تزهای من دراوردی مهد بچه ها و چه و چه و چه جمع میشوند که من همه اشان را با تفت دادن زرشک ت
بعد دو هفته موندن کنار خانواده، این دو سه روز رو که به خاطر یه سری کارهای اداری برگشتم تهران، خیلی بهم سخت می گذره.
انگار نه انگار که دو سال توی این خونه و پنج سال توی این شهر زندگی کردم.
عده ای می گن به خاطر پول بیشتر و زندگی بهتر توی همون تهران بمون.
اما من می گم تمام دنیا به دوری از خانواده نمی ارزه.
نمیدونم.
فرقی نمیکنه چقدر تلاش کردهم و وقتی اتفاقی میفته که خودم رو با خودِ چند سال پیشم مقایسه میکنم میبینم که چقدر جلو زدم. مهم اینه اینجا جایی نیست که من میخواستم باشم. همین.
احساس پوچی میکنم. نه اونطور که انگار من هیچ فایدهای توی دنیا ندارم، برعکس انگار تموم دنیا هیچ تأثیری روی من نداره. و احساس تنهایی عجیبی میکنم، نه ـ مثل قبلترها ـ اونطور که انگار جزو هیچ گروه و جامعهای نیستم، درواقع انگار که هیچکسی دستش بهم نمیرسه. اونقدر ا
سلام
یکی از بچه ها هستش که همزمان با من اومد و لبشون خیلی نزدیک به ماست. فیلد کاریش هم یکیه. آدم ساکت و خوبی هم هست. بنابرین من 4 5 ماه سعی میکردم یکم باهاش دوست بشم ولی معمولا همه ی مکالمه هامون مونولوگ بود و خیلی حرف نمیزد. خلاصه که خیلی انرژی گزاشتم که بیاد حرف بزنیم، بریم بیرون، باشگاه، هر فعالیتی تقریبا. ولی خب هرچی انرژی میدی هیچی پس نمیگیری.
خانمش البته بسیار اهل بگو بخند و اجتماعیه. جدی هم هست تا حد خوبی.
خلاصه که چون این دوتا جدی هستن
تازه دارم احساس میکنم "دستم به فرمون میچسبه"!! :))
یه دفعه گفته بودم این آینه بغل راست لازم نیست انگار و مربی فرموده بودن که آره، کارخونه یه قطعهی اضافی زده رو ماشین! ولی الان باهاش دوست شدم ^_^
وقتی هم که تازه فکر آموزش رانندگی تو سرم بود، با فکر به دنده ترس برم میداشت. با خودم میگفتم رانندهها چطوری چشمشون به جلوئه و به موقع دنده عوض میکنن؟ الان ولی با دنده خیلی خوبم. امروز مربی میگفت دندهکشیت از بعضی آقایون هم بهتره :)
ولی امان و دا
خدا با بنده هایش یک فرقی دارد که برای درد دل جذابترش می کند
وقتی دردی داری و نزدیکانت می فهمند اصرار پشت اصرار می آورند که جان من بگو چته؟! چرا اخمات تو همه؟! چرا زانوی غم بغل گرفتی؟!
اما وقتی گفتی و فهمیدند معمولا ماجرا تمام می شود. انگار که موضوع غصه تو این بوده که دردت را نمی دانستند و حالا با دانستنش همه چیز حل شده است. انگار که یک آخیش هم به آنها بدهکار شده ای بعد از شنیدن رازت. حتی بعد از آن کمتر با تو حرف می زنند، نکند که توقع بیجایی داشته با
هزینه تمدید و تعویض دفترچه بیمه سلامت چقدر است؟معاون برنامه ریزی مدیریت سازمان بیمه سلامت:هزینه تمدید و تعویض دفترچه بیمه سلامت بر اساس لایحه بودجه سال ۹۸ برابر ۳ هزار تومان است.صدور مجدد دفترچه بیمه سلامت به علت فقدان در نوبت اول برابر ۹ هزار تومان و در نوبتهای دوم و بعد از آن برابر ۱۸ هزار تومان است.نودیجه آنلاین
دانلود اهنگ اومدی تو زندگیم تا تو بیای غمم بره (ایوان باند) با لینک مستقیم با متن
دانلود آهنگ جدید ایوان بند بمونی برام♫ دانلود اهنگ جذاب و شنیدنی آی دیوونه بمونی برام از خیالت نمیشه درام . اومدی توو زندگیم؛ تا تو بیای، غمم بره…
آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام بمونی برام موزیک جدید ایوان بند با . اومدی توو زندگیم تا تو بیای غمم بره بی اراده هر دفه میبینمت دلم بره.
دانلود آهنگ جدید ایوان بند به نام بمونی برام عکس جدید ایوان بند عکس
ابن سیرین گوید:دیدن عدد به خواب یکی نیکو بود اگر به خواب بیند که یک درم داشت یا یک دینار یا غیره دلیل است بر نیکی زیرا که اصل شمارها یکی است.ابراهیم گوید:که عدد" یک" نیک بود اما "دو"دلیل غم بود. اگر به خواب "سه"بیند دلیل است از کاری که کند برخورداری نیابد یا لفظ سه دلالت بر فرقت کند زیرا که لفظ سه طلاق است.اگر عدد"چهار"را بیند نیکو بود وقتی که عدد دیگران بااو نباشد.اگر در خواب عدد"پنج"را بیند خوب است زیرا به تعداد عدد پنج نماز بر پا می دارد.اگر در
چیزی هم هست که این روزها زیاد بهش فکر میکنم. اینکه هیچ خبر خاصی نیست. بعد از هر چیز، هر کس، هر اتفاق تازه، هر تمام شدن و حتی هر شروع شدن، هیچی نیست. جهان بینی جدیدی در من جوانه زده. اینکه اگر از تکرار هر چیزی در جهان خسته شدم، مشکل از جهان نیست؛ از منه. انگار این منم که درگیر س و درخودماندگی شدم. این منم که نفهمیدم فراتر از این چرخ خوردن ها چیزهایی پشت پرده وجود داره که تا پیداشون نکنم، هیچ خوشی پایداری وجود نداره.حالا عمق شعر کلیشه شده ی سهراب
رئیس جهاد کشاورزی استان گفت :امسال ۵۵۱ هزار و ۷۴۶ تن گندم از کشاورزان استان خریداری شد و ۹۱۹ میلیارد تومان از وجه آن به حساب کشاورزان واریز شد.امسال کشاورزان گلستانی یک میلیون و ۱۶۱ هزار و ۵۰۰ تن گندم تولید کردند.نودیجه آنلاین
امیر مومنان علیهالسلام فرمود: روزی در حالى که فاطمه(س) نزدیک من نشسته بود و من عدس پاک میکردم، پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند و فرمودند: ای اباالحسن! عرض کردم لبیک یا رسول اللَّه! فرمود: آنچه میگویم بشنو زیرا من هیچ حرفی نمیزنم مگر اینکه به امر پروردگار است:-مردى که به زن خود در خانه کمک کند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او میدهد.-خداوند ثواب صابران و ثواب یعقوب و داو
( خسته از عشق )
گرچه که رفتی ومن ، سوختم ازاین جفا
عشقِ تو دیگر مرا ، نیست بسَر بی وَفا
چشمِ شَرَر بارِ تو ، داده فنا هستیم
شُکرکنم شد خموش ، آتشِ این ماجرا
سنگ شده این دلم ، مثلِ دلِ سنگِ تو
عاقبت از این سفر ، راه نمودم جدا
سینه یِ پُر شورمن ، شد تُهی ازمهرِتو
دل شده ازمحبس و ، قیدو رَسَن هارَها
گوکه دلی رانبود ، خون شده ازعشقِ تو
با غم و هجرانِ تو ، نیست دگر آشنا
یاکه دوچشمی زاَشک ، دردلِ شب رنگِ خون
اَشک نریزد دگر ، چشمِ تَرم در مَسا
از تو بُتی
خاک آب است ما بدون خاک از تشنگی می میریم بدون خاک درهم فشرده می شویم با خاک زیاد خفه می شویم خاک مثل آب آرامش می دهد وقتی آدم به خاک نگاه می کند به عظمت آن به وسعتش به بزرگیش خیره که می شود انگار آدم محو می شود مثل این است که به آسمان نگاه کنی وناگاه خود را روی آسمان ببینی حرکت بی معنی می شود من کجا حرکت مس کنم از یک طرف دل خاک به طرف دیگرش می روم ولی هنوز داخل دل دنیا هستم کویر را ببین که با آت عظمتش بادی حرکتش می دهد اتحاد دانه های شن را ببین که ا
از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاهارسال شده از سایت دیدچه نتایجی از دیگر سایت ها:از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از .از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاه . از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از خدمت چند رئیس دانشگاه . . از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان تا انفصال از .از ردپای مردان هزار چهره در فروش مدرک زبان ت
میخوام یکم حرف بزنمخیلی جالبه اینو تقریبا دوست های نزدیکم میدونن که من قراره 18 اردیبهشت بمیرم.به این قضیه کار ندارم .به اینم کار ندارم که این روز دقیقا وسط فاصله تولد دو تا از دوستامه اونم به فاصله 4 روز اینور اونور.چیزی که مهمه اینه که من حسش نمیکنم اون روزو و خوب خواستم که بگمش.انگار اصلن هیچ 18 اردیبهشتی رو به چشم ندیدم یا حس نمیکنم که عه امروز 18 اردیبهشته و این حرفا حتی اگه ادامس توت فرنگی هم بخورم نمیفهمم که ادامس توت فرنگی با اونهمه تقدس
امروز هفده خرداد 96اول*) 6 راس جلاد 17 تن را شهید کردند و شهری را ترساندنددوم*) و همگی کشته شدند.هرکدام یک بار، مثل چندصد تروریست دهه 60 که هفده هزار بار اعدام نشدند!آهای تاریخ، هفده هزار دهه 60 کجا و هفده خرداد 96 کجاآهای شهر خفتهاگر دیروز با صدای ولی از خواب بیدار نشدیامروز با لگد چکمه وحشت بیدار شوتا 30 سال بعد باز جای اول* و دوم* عوض نشودو جای جلاد و شهیدو جای مزدور و مدافع
حضرت آیت الله ای (14خرداد96): دههی ۶۰، یک دههی مظلوم است. و اخیراً ب
40 روز بعد از زایمان وقتی دیدم خبری از لاغری نیست، -چون عروس خاله ام 15 روز بعد از زایمان انگار نه انگار که چند روز بیشتر نیست زایمان کرده- به این فکر افتادم که یه راهی باید پیدا کنم برای لاغری. و دقیقا از همون وقت میخوام برم باشگاه که تا الان جور نشده. آریان 5 ماهه بود که یه پیج توی اینستاگرام دیدم که تبلیغ دمنوش نیوشا داشت حتی برای خانومهایی که شیرده هستن. اون زمان وزنم 69 کیلو بود و بعد از مشاوره با مدیر پیج گفتن بایست یک پک 80 روزه استفاده کنید به
انگار کوهی از شانههایمان کم شده باشد. انگار بغضی سنگین، اشکْ نشده، بیخ گلویمان را رها کرده باشد، انگار باری به منزل رسیده باشد.
روز جمعه بود، نشسته بودیم کنارش. نه حرف میزد، نه صدایمان را میشنید و نه غذایی میخورد. سعی میکردیم سرمی وصل کنیم که جبران سه روز بیغذایی را بکند. موقع نماز ظهر بود. بلند شدم که نماز بخوانم و برگردم. چادرم را گرفت، دوباره زانو زدیم کنارش. تمام قوایش را جمع کرد و به هردویمان اشاره کرد و گفت، "ازتون خیلی راضیم.
سرمو بردم بالا و به سقف نگاه کردم. انگار وقتی سرمو بالا میگیرم صدامو بهتر میشنوه. + پس عدالتت کو؟ کجاست؟ چرا من نمیبینمش؟ چون آفریننده منی میتونی هرکاری دلت خواست باهام بکنی؟نشنیدم. نشنیدم چی جواب داد. شاید هیچی نگفت. شاید اونم فقط نگاهم کرد و هیچی نگفت.+ پس چرا؟ من که بهت گفتم. ازت خواستم. ازت خواهش کردم. گفتم اگه نمیخوای که بشه، جلومو بگیر. بهم یه نشونه کوچیک بده. باهام حرف بزن. تو هیچ کار نکردی. هیچی بهم نگفتی. هلم دادی تو گود. بعدشم تنهام گذاشت
این میتواند شروع هذیان های ذهن یک دیوانه باشد.یا شاید پایان دربه در گشتن ها برای یک صفحهی سفید که گنجایش لااقل کمی از حرف هایش را داشته باشد.
به هر حال آغاز باشد یا پایان وصلش کردهام به تو.مثل همیشهی خودم که مدام میدوم سمت تو.حالا تو هم مثل همیشهی خودت باش، انگار نه انگار.
اینجا تازه شروع شب است.شروع حرف های ناتمام.
-نیمهیپنهانماه
-فقطبهسفارش"تو"مینویسم
توی اون عکس، توی ساحل خیلی خوشگل شدی. نمی دونم چطور اینکارو می کنی، این یه جور استعداده؟ اصلا حواست هست؟ انگار، یه هاله از خودت ساطع می کنی و همه محیط رو در بر می گیره. منظورم یه تجسم فیزیکی نیست، مثل یه احساس؟ انگار ک تحت تاثیر مواد باشم. مثل این میمونه ک تمام صحنه جوری تزئین شده باشه ک تو به چشم بیای، و وسط این کادر تو وایسادی، با یه حالت بی تفاوتی کامل نسبت به دنیای دورت توی جای دیه ای سیر می کنی و اصلا منوجه نیستی ک دنیا داره به تاثیر از تو ا
خب این هفته ای که گذشت رو تو شهر خواهر گذروندیم :)
دو روزش کامل درگیر دکتر و بیمارستان بودیم ، 1 روز درگیر خرید لباس واسه عروسی آخر این ماه ، و
بقیه روزهای رو درگیر مهمونی و مهمونی بازی ! من جدا قصد خرید نداشتم و هر لباس خوشگلی که
میدیدم پا میذاشتم رو نفس اماره م که نههههه نمیخرم من به اندازه کافی لباس دارم ! تا اینکه یه کت
و دامن سرخابی فوق العاده خوش دوخت دیدم و به اصرار مامانم پرو کردم و لباس انگار واسه من
دوخته شده بود ! انقدر تو آینه ذوق خود
اون روز بعد از اشکایی که ریخته شد رفتم لباس هامو از خیاطی آوردم
قبل از اینکه بنی بیاد ایران قرار بود یه چن روزی رو با هم بگردیم و بعد نتیجه نهایی رو درباره همدیگه اعلام کنیم ولی وقتی همدیگه رو دیدیم یه این نتیجه رسیدیم ما همون دو تا آدم هستیم با همون اخلاق ها خاص خودمون ، دقیقن خود همون چیزی که براش وقت گذاشتیم و انگار نه انگار نه اولین بار همدیگ رو حضوری دیدیم ، انگار که هزارمین بار بودد
برای همین بنیامینم شنبه رسید یکشنبه با هم کمی بیرون
بارونه، اولین بارون ۹۷ ، تا امروز فقط یکبار مثل این بارون رو دیدم اونم شبی بود که لیمر وحشتناک بود، در و پنجرهها میلرزید،برقها رفته بود و خواهرم از ترس قران میخوند، شب ترسناکی بود بیشتر از این جهت که یه مسافر هم تو راه داشتیم!
امروز صبحِ روشن یه دفعه شب شد، برق کوچه رفت و تیر چراغ برق خاموش شد، تا حالا همچین هوایی رو ندیده بودم، اول ابر بعد باد و گرد و خاک و بالاخره بارون، به قول ما "بارونِ هوفِ ریز"
انگار بالاخره برکت داره سرازیر میشه به
اینکه من 27اردیبهشت عروسی کردم و 1خرداد اهالی محل از من میپرسیدن بچه نداری و زیاد جدی نگرفتم
ولی وقتی از همون روزهای اول بهم فشار میاوردن که بچه بیار بچه بیار و نمیفهمیدم و بازهم برام اهمیتی نداشت حرف هاشون
با همسرم اولِ زندگی مشکلات زیادی داشتیم تصمیم گرفتم از اوردن بچه خودداری کنم تا مشکلاتمون کمتر بشه بعد راجبش تصمیم بگیریم
حالا که دوسال از زندگی مشترکمون گذشته مردم بد پیله میکنن!!!
بچه بیاااار!!! چرا بچه نمیاری!!! با یه غضبی هااااا!!! انگار
تا حالا شده
یه ادمی رو در نظر بگیری که یسری ویژگی های اخلاقی مزخرف داره که تو رو متنفر میکنه . و تو مجبوری باهاش بسازی به هر جهت .
یه مدت میگذره هم تو سعی میکنی باهاش کنار بیای
و هم حس میکنی این ادم انگار داره تغییر میکنه و انگار داره ادم میشه!
دوباره یه مدت میگذره
حس مثبت پیدا میکنی نسبت به این ادم که نه انگاری این ادم داره اخلاقای گندشو عوض میکنه و تو هم سعی میکنی خوب باشی باهاش.
.
.
.
اما دقیقااا
یجایی که باهاش اوکی میشی و میری بزرگترین ل
بین الکتفینم! گویی با دریل سوراخ شده. چهار تا مرغ داشتیم برای پر کندن و و تکه کردن و شستن و بستهبندی کردن، بیست و یک و نیم کیلو سبزی برای پاک کردن و شستن و تفت دادن و بستهبندی کردن. مونده بستهبندی سبزیها که فردا صبح انجام بشه. بار اوله برای ماه رمضان بستههای نیمه آماده درست میکنیم.
خواهرم میگه احتمالا میخوایم رمضان دراز به دراز بیفتیم که اینجوری تدارک میبینیم. (خواهر من، ملت واسه کل سالشون همین برنامه رو دارن، مثل ما نون به نرخ روز
گیلانس که نام دیگر آن نمد است در پرداخت کاری فات و آبکاری مورد استفاده قرار می گیرد .
گیلانس ها انواع متفاوتی دارند :
- گیلانس کنفی
- گیلانس هزار لا زرد
- گیلانس هزار لا آبی
- گیلانس هزار لا قرمز
- گیلانس پارچه ای
چهار یا پنج عدد گیلانس را به وسیله یک عدد میخ به هم متصل می نمایند و به یکدیگر پرس می کنند . محیط وسط گیلانس را سوراخ می کنند و به دستگاه پرداخت کاری متصل می نمایند .
از دستگاه گیلانس برای پولیش سطوح منحنی و براق کردن سطوح استفاده می شو
برایان تریسی تو کتاب مدیریت بحرانش میگه در برابر بحرانها جوری رفتار کنید که انگار همه دارن نگاهتون میکنن. انگار قراره نشون بدید واقعا کی هستید و چی هستید!
من اگه همه نگام کنن مطمئنا این همه شکننده نبودم!! این همه زود رنج.
برایان تریسی میگه هر آدمی به طور میانگین هر سه ماه یه بار با یه بحران روبهرو میشه. ما تو این دو ماه با چند تا بحران روبهرو شده باشیم خوبه؟!! :)))
یکی از این بحرانا بد بحرانیه. خدا کنه اتفاق نیوفته.
تازه می فهمم پرخوری! چقدر می تونه بد باشه!
حالت تهوع و تبعاتش :دی ،سرگیجه، بی حالی، سنگینی معده!
یک روز و اندی حالم کاملا بد بود! نه می تونستم چیزی بخورم نه کاری انجام بدم؛ انگار تمام چیزایی که خورده بودم تو گلوم جمع شده بود و پایین نمی رفت. و من اون حجم نامرئی چسبیده به گلوم رو حس می کردم. می خواستم این حال بد رو انکار بکنم ولی نمی شد.
+ تازه پرخوری آنچنانی هم نبود! انگار کن در عین اینکه اصلا گرسنه نبودی، عصرونه بخوری ولی عوضش شام هم نخوری :/
انگار هنوز
خانه تکانیِ خدا هم
تمام نشده!!!!.
شهر به شهر
خانه به خانه
و آدم به آدم همه جا درشُست و شوی الهی اند.
عید به عید خداهم عوض میشود
هم مهربانی اش
و هم غضب اش!!!!.
خداجان چقدرجنسِ تنبیه و تشویق هایت
ملموس تر
و به دورانِ جاهلیت انسان ها شبیه تر شده.
انگار پیامبری در راه باشد
و طوفان و معجزه هایش در بار.
مزه ی تعطیلات نه شیرین است و نه تلخ
چیزی شبیهِ غذای بی نمک!!!
خدایا کاش نمکش را زیاد کنی
این زندگی بی مهدیِ فاطمه
نه شوری دارد و نه دل خو
دانلود آهنگ جدید احسان خواجه امیری به نام انگار نه انگار با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Ehsan Khajeh Amiri Called Engar Na Engar
دانلود آهنگ احسان خواجه امیری به نام انگار نه انگار
دانلود ، موزیک ، دانلود موزیک ، دانلود آهنگ از سایت
، دانلود آهنگ جدید ، موزیک جدید، آهنگ جدید ، دانلود موزیک جدید ، دانلود مداحی ، دانلود نوحه ، نوحه ، دانلود نوحه جدیدمجله روز
تازگی ها یه طرحی توسط تعدادی از نمایندگان مجلس امضا شده که در اون خواسته شده که ظرفیت رشته های علوم پزشکی دو برابر بشه ؛ یعنی سالانه 10 هزار پزشک ، 4 هزار دندون پزشک ، 4 هزار داروساز و . به دانشگاه ها وارد بشن . حالا در ادامه می خوایم به بررسی این طرح بپردازیم که آیا این طرح خوبه یا نه ! کنکوریست
متن زیر در خصوص یه سکانس زیبا از فیلم Good Will Hunting هست اگه دوست ندارید spoil بشه نخونید.
Sean از اولین روزی که همسرش رو دیده میگه، روزی که یه مسابقه بزرگ بیسبال بوده و برای تهیه بلیطش با دوستاش یه روز توی خیابونها خوابیده بوده. از هیجان بازی و اتفاقات کمنظیرش میگه جوری تعریف میکنه انگار خودش یکی از بازیکنها بوده ولی بعد یه دفعه بنگ، به Will میگه که در اون لحظات توی استادیوم نبوده و با دختر مورد علاقش توی بار نشسته بوده.
Will باورش نمیشه که فق
دیروز یک آروزی 15 ساله و شاید هم بیشترتر من به تحقق پیوست :)
وقتی کوچولو بودم و همه میگفتن میخواهی چی کاره بشی من میگفتم نقاش! بعد دست نوازشی رو سرم می کشیدن و میگفتن آخی!
بعدها به مدد خواهر و برادرای بزرگ تر و مثلا عاقل تر فهمیدم که شغل نقاشی اصلا خوب نیست.(چرا بچه های کوچک تر خانواده دستاویز بزرگ ترها میشن، چرا آخه)
بعد هر کی میپرسید میگفتم معلم! انگار بیشتر خوششون میومد و یه بارک الله هم نثارم می کردن.
اما من همیشه نقاشیم خوب بود و ته دلم می گفتم
امروز یه خبر خوندم که یکی از مسئولین عزیزدل برادر گفته که هرکسی میخواد پاسپورت پنج ساله ی ایران رو بگیره میتونه بیاد دویست هزار دلار سرمایه گذاری کنه،یکی نیس بگه اخه مرد مومن طرف مگه خر کاسه سرشو گاز گرفته که بیاد تو کشوری که تمام دنیا(اغراق نکنم،تقریبا تمام دنیا) تحریمش کردن سرمایه گذاری کنه.این به کنار اینم یه مساله دیگه که از یه طرف به مهاجران افغانستانی که فقط تو مشهد پونزده هزار میلیارد سرمایه گذاری دارن میگن باید جمع کنین برین#تناقض
امشب گودبای پارتی داریم.
دوتا از همکلاسی های ارشد میان خونم.
منم برخلاف مهمون های قبلی که ماکارانی درست می کردم، می خوام از این دو دوست مهربان با الویه پذیرایی کنم.
آخه اینا دفعه اول و آخرشونه که میان اینجا.
در خونه رو که باز کردم، رفیقان جان با یک عدد کیک بزرگ اومدن داخل.
و بالاخره شیرینی پایان سربازی رو خوردیم.
یک چیزی از یک جایی انگار دارد چنگ میزند تا خودش را به یک بالایی برساند. آن چیز از جنس فکرهای فصلی و موهومات قلبی است. آن جا؛ حنجره و گلوی یک ذهن مفلوک است که پر از خراش چنگها شده است. و آن بالا. آن بالا. .
چارلی یک بار یک می درمورد لکنت نوشته بود؛ کشتی درون بطری! آواهایی که خود را میرسانند اما پشت دندانها گیر میکنند.
حقیقتا نفسم گرفت!
غیرممکن احمقانهی ناشی از ترس. ترس زاییدهی زندگی بین آدمها، و استعداد شگرف این گونهی انگار خلق
بیت کوین امروز به حدود 11 هزار پانصد دلار رسید یعنی نسبت به حدود یک هفته قبل که من اون پست (بیت کوین ارز آینده) رو نوشتم 3000 هزار دلار ( حدود 35 درصد) رشد کرده.
یه دوستی داشتم میگفت که اگر من 10 میلیارد پول داشتم میذاشتم بانک ماهی 200 میلیون سود میگرفتم. بعد می گفت من الآن دارم ماهی 200 میلیون ضرر بی پولی میدم.
فکر کنم منم از هفته قبل تا حالا 3000 دلار ضرر بی بیت کوینی دادم!!!
-------
6 روز مونده و 14 گیگ:))اصن مدیریت منو باید ستود:)) دفعه پیش دو هفته ای تموم کردم نتم رو :)) تابستون پارسال بود:))البته واقعا خودم این چند روزه اینقد اینستا رفتم که تمومش کنم :)) ولی انگاری میدونست میخوام تمومش کنم ، تموم نشد!حالا ازونور بوم نیفتم :)) اضافه بیارم:))به نظرم سه روز مونده تموم شه ببینم جقد مونده فیلم دان کنم
مسؤول پایگاه انتقال خون شهرستان آستارا با اشاره به افزایش 15 درصدی اهدای خون سالم در این شهرستان گفت: از آغاز سال جاری تاکنون از یکهزار و 300 مراجعهکننده به پایگاه انتقال خون این شهرستان، یکهزار و 175 نفر خون سالم اهدا کردهاند.آستارالی نیوز
چند ساله بودم؟ یادم نیست؛ کجا بودم؟ یادم نیست ؛ چه کسی بود؟ حتی این یکی را هم یادم نیست!
حالا که بهتر فکر میکنم میبینم هیچ کدام از جزئیات بالا مهم هم نبود که یادم بماند، مهم آن تک جملهای بود که وسط صحبت کردنش ناگهانی و بیهوا گفت 《دماغت کجه؟》 ، به معنای واقعی کلمه " کُپ " کردم، آنقدر غیرمنتظره بود که زبانم بند آمده بود!
_دماغم؟ نه!
_چرا دماغت یه ذره کجه! صدات هم تو دماغیه!
_صدام؟ اره انحراف بینی دارم احتمالا برای همینه!
نیم ساعت بعد در خانه
. یک استکان عرق کاسنی
سعدی میگه :
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
ماجرا از این قرار است که این شکم خیره هوس فلفل سبز دراز به سر داشت و در حد ۴ تایی لمباند(فقط ۴ تای ناقابل) ، اما با لذت لمباند . فلفلها بسیار شیرین و آب دار بودند اما از آنجایی که ذات خود را می شناختند ،احوالات درونی را در ناحیه حلق ، ملتهب ساختند . تند و تیز نبودند اما تا انتهای مسیر را گرم کردند . گویی هیزم
چشم هایم را که باز می کنم هنوز منگ هستم انگار در آسمان هستم و فضای بازی آسمان را حس می کنم احساس فرود نرمی به من دست می دهد و از آسمان انگار به زمین می آیم در آخر وقتی در تشکم می افتم می فهمم کجا هستم به سقف نگاه می کنم که بالای سرم است و فرقی با باقی سقف ها دارد انگار قدیمی تر صمیمی تر یا همچین چیزی است بلند می شوم و تشکم را جمع می کنم کمی کتاب می خوانم و در آن فرو می روم تا صبحانه را با پدرم برادرم خواهرم مادرم مادر بزرگم بخوریم ولی خودمانیم ها صب
همینکه رسیدیم ، مستقیم رفتیم هتل. آسانسور خراب بود و همسرم که حاضر نبود اجازه بده پیشخدمت هتل زحمت چمدونمون رو بکشه ، واسه ش آیه لا تزر وازرة وزر اخری رو خوند. در حالیکه پیشخدمت اصلا متوجه آیه نشد و با چهره متعجب به ما نگاه میکرد ، خود همسر با مشقت تا طبقه سوم چمدون رو آورد بالا. در اتاقو وا کردیم و با دیدن اتاق خنده رو لباش خشک شد. فهمیدم که بخاطر من ناراحت شده. ولی چیزی نگفتم. چادرمو برداشتم و با همون لباسام در چمدونو باز کردم و شروع کردم وسایل
توجه توجه
شروع ثبت نام کلاس آموزش سیاه قلم سبک هایپررئال/رده سنی بالای ۱۵ سال
برای اولین بار در گچساران
یک ترم مقدماتی/یک ترم حرفه ایی
هزینه هر ترم: ۳۰۰ هزار تومان
هرجلسه: ۳۰ هزار تومان
شروع کلاسها: اول مهرماه
تلفن تماس: ۰٩۰٣٣٨۵٢۴٣٨
⚜⚜⚜⚜⚜
#دیوارگچساران_کلاس_نقاشی_سیاه_قلم
مریم می گه بابا برات یه هدیه کوچیک گذاشته کنار که وقتی اومدی بدیمش بهت :(
رها می گه: بابا به هرکدوممون تک به تک گفته بود این دفعه حالم بد شد نبریدم بیمارستان. دوست دارم تو خونه م بمیرم. رها گفت خوشحالم چون فکر می کنم خوشحاله.
میلاد گفت: بابا بین خواهرزاده برادرزاده هاش تو رو از همه بیشتر دوست داشت.
گفت بابا هفتاد سالش بود ولی از من تندتر راه میرفت.
چی بگه آدم جز گریه؟
جلسهی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.
قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: آقایون! من هنوز پروندهی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از اینکه پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول میدم تا جایی که قانون اجازه میده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»
دو متهم شروع کردن به حرف
هدهد دیروز میگفت "ایشالا یه روز جبران میکنم برات، یه روز که مهمون داشتی و دست تنها بودی، میام خونهت و برات آشپزی میکنم و ظرف میشورم و." منظورش وقتیه که ازدواج کرده باشم و خونهی خودم باشم. نمیدونم بار چندمه اینو گفته، ولی فکر کنم زیاد ازش طلبکار باشم، ذخیرهشون میکنم که بعدا استفاده کنم :)))
حدودا بیست تا مهمون داشت برای ظهر. ساعت هفت بهش میگم نمیخوای پاشی از خواب؟ میگه یه غذاست دیگه، کاری نداره :|| واقعا هفت تا دوازده برای آماده
گوش به گوش رفتم تا رسیدم وبلاگ یعقوب خانhttp://ynlordegan.blogfa.com/سالهاست ننوشته است!برایش نوشتم:سلامجناب یعقوب خان، ادبیات به ته رسید که دیگر ننوشتی برار ؟!آخرین پست مال سالها پیش است انگار !زنده ای؟سالمی؟قلم را اجاره که نداده ای، شکست ؟به طلب نان و آبی و مجالت نیست ؟اوضاع مرتب شده است و ما بی خبریم ؟چه حال و خبر؟اقلا سالی، ماهی، یک سیاهه ای بگذار. به نظرتون زنده است؟چی شد که دیگه کسی چیزی ننوشت و دوران وبلاگ به ته رسید انگار ؟من نمی خونم وب، اما ای
سلام
بعد از مدت ها خودم رو مجبور کردم بنویسم.هرچقدر که تونستم و از هر چیزی که به ذهنم اومد.
از همین حالا هم خسته شدم! اونقد حرف ننوشته و نگفته دارم که کلا قر وقاطی شده ذهنم ولی خب میشه نوشت کم کم.و از همین الانم هم بنویسم باز خوبه موضوع جدید دیگه اضافه نمیشه به نگفته ها
ده روزی میشه که داداش رفته تهران برای کارش و خب کار پیدا کرد و موندگار شد. دو سه روز پیش هم چمدون وسایلشو فرستادیم براش و این روزا هممون دلتنگشیم. این هم یه مرحله زندگی ما سه تا بو
دوباره حرارتو بردم بالا رو ۲۰۰ و تایمر رو روی ۱۵ ست کردمدر میارم ده دقیقه یه بار برشون میگردونم بعد میبینم یه ورشون سیاهشده که این نشون میده آلبالو ها حداقل به یه ورشون هس:)خودمم نشستم تخمه میخورم و اینستا گردی میکنمانگار نه انگار که دو روز دیگه کنکور دارم حتی به اندازه البالوهای زبون بسته هم به یه ورم نی:)ولی اشتباه من تو این پروسه این بود که البالوهای خیلی درشت روانتخاب کردم اگه ریز بودن مثل همون قبلیه تا الان خشک شده بودنساعت اول تا چند دق
رسید زیر اولین برداشتی از سایت عالی نهال وب است که مبلغ آن سی و هفت هزار تومان می باشد که به تاریخ 1 مرداد 1398 به حساب بانکی ما واریز گشته است. حداقل موجودی برای برداشت از این سایت برای بار اول دوازده هزار تومان است. شما هم می توانید با مشاهده روزانه آگهی ها که تنها دقایقی کمی از وقت شما را می گیرد، حداقل ماهی بالای بیست هزار تومان درآمد داشته باشید. برای آشنایی و ثبت نام در سایت نهال وب، اینجا را کلیک نمایید.
دانلود مداحی جواد مقدم دلم هواییه هوای کربلا
شب ۱ صفر 97نوحه زمینه
برای دانلود کلیک کنید
متن شعر مداحیدلم هوائیه هوای کربلاهوای روضه تو شبای کربلابا روضه جاریه دوباره زندگیتا اینکه دق کنم برای کربلادلم گرفته زندگیمو زیر و رو کنواسم یه زندگی تازه رو شروع کنتو بهترینارو برا من آرزو کنتو بهترین رفیقمی چقدر کریمیاجازه دادی که باهات بشم صمیمیرفاقتم با تو داره میشه قدیمیحسین من حسین من ای نور عین من
متن مداحی دلم هوائیه هوای کربلا جو
قائم مقام معاونت آموزشی وزارت بهداشت گفت: در حال حاضر حدود ۱۵۰ هزار پزشک عمومی و متخصص فعال و ۵۵ هزار دانشجوی پزشکی در حال تحصیل در کشور وجود دارد که در نهایت میتوان گفت تا هفت سال دیگر با فارغالتحصیل شدن دانشجویان فعلی بیش از ۲۰۰ هزار پزشک عمومی و متخصص فعال در کشور خواهیم داشت که تا سال ۱۴۰۴ ایران را به استانداردهای جهان در سرانه تعداد پزشک به بیمار بدون هیچ افزایش ظرفیتی میرساند.کنکوریست
در این لحظه، در حالیکه چشمهای خودم پر از خوابه، وروجک رو روی پام خوابوندم. شکمم از بس قار و قور میکنه میترسم بیدار بشه! گشنمه در حد سومالی! مامان و بابا و داداش وروجک رفتن جشن قرآن برهی ناقلا. مدیر مهدشون گفته بچه نیارین که مثل پارسال جشن خراب میشه. ظاهرا کلی هم براش هزینه و برنامهریزی کردن.
از دیشب نگم براتون که چه خندهبازاری بود :) من اگه مامان بشم و دخترم کاملا تابلو، دو شب جلوی چشم من بشینه کیک بپزه و تزئین کنه، میرم کمکش، میگم اگ
اگر قصد خرید گوسفند زنده در تهران را دارید، حتما پیش آمده است که قیمت روز را از فروشندگان مختلفی پرسیده باشید و هر یک قیمت متفاوتی را به شما ارائه کرده باشند.
قیمت روز گوسفند زنده در شهرهای مختلف توسط اتحادیه تعیین میشود و امکان 1 تا 3 هزار تومن تفاوت در قیمت در میان شهرهای مختلف طبیعی است اما اگر این قیمت بیشتر بود و تفاوت تا 6 تا 7 هزار تومن داشت از خرید خودداری نمایید.دانستنی ها
اگر یک بار سکه بیاندازید یعنی به رُم بازخواهید گشت اگر دوبار سکه بیاندازید یعنی عاشق خواهید شد و نیمه گمشدهتان را پیدا خواهید کرد. اگر 3 دفعه سکه بیاندازید یعنی ازدواج خواهید کرد. پس سکهای بیاندازید و بگذارید فرشتگان برایتان معجزه کنند!
سلام دوستان
من یه دختر 23 ساله هستم، لیسانسم گرفتم، حدودا 2 ماه پیش یه پسر که از آشنایان دور ماست و منو داخل مغازه پدرش دیده بود اومد خواستگاریم، ایشون فوق لیسانس جامعه شناسی داره، 27 سالشه و کارمند دولته با حقوق ماهی 3 میلیون تومان، چهره خوبی داره خانواده خوب و نجیبی هم هستند، وضع مالی شون خوبه.
با اجازه خانواده هامون چند جلسه ای برای آشنایی بیشتر همدیگه رو دیدیم، اخلاق و رفتارش رو پسندیدم ، پسر مهربونیه، روابط اجتماعیش قویه، اهل مطالعه هم ه
نمیدانم حضور دوباره ات را در زندگیم به فال نیک بگیرم یا
هستی و من عجیب حس خوبی دارم
نمیدانم آیا چیزی که در ذهن دارم یک نتیجه گیری قطعی است یا نه ولی وقتی سه فرصت خوب بریدن بود ولی چیزی بریده نشد اگر این معنایش بودن نیست پس چیست
خدایا ممنون
دلم میخواهد دفعه دیگری که بخواهم بنویسم در شهر محبوبم باشم و مشکلم حل شده باشد خدایا می شود این محال را ممکن کنی جان من
دلم برای دخترکوچولوی همسایه یه ذره شده! چند روزه یا مهمون داریم و یا من کار دارم:/ درنتیجه نمیتونم برم بیارمش. صداش همش تو گوشمه. بچم نمیتونه جمله بسازه هنوز*__* کلمه به کلمه منظورشو میرسونه و خیلیی باحال و شیرین کلمه ها رو ادا میکنه. هر دفعه که میارمش خونه، یه چند کلمه به دایره لغاتش اضافه شده.
فعلا با دیدن فیلماش سر میکنم و از دیدنشون انرژی میگیرم.
این نی نی ها چه ها نمیکنن با دل آدم:) . هر حرکتشون یه دلبری محسوب میشه.
به گزارش خبرگزاری نودیجه آنلاین مدیر کل شرکت غله و خدمات بازرگانی استان گلستان از ادامه روند خرید تضمینی این محصول تا پایان شهریور ماه خبر داد و گفت: از شروع خرید تضمینی گندم تاکنون ۵۲۱ هزار تن گندم در استان گلستان خریداری شده است.حمیدرضا علی محمدی افزود: گندم تولیدی گلستان از لحاظ کیفیت رتبه نخست کشوری را به خود اختصاص داده است.نودیجه آنلاین
بلومبرگ بر اساس بررسی خود مدعی شد تولید نفت ایران در ماه جولای 70 هزار بشکه در روز کاهش یافته و به 2.21 میلیون بشکه رسیده است.
بلومبرگ: ایران در ماه قبل روزانه ۲.۲ میلیون بشکه نفت تولید کرد/ تولید نفت اوپک ۱۳۰ هزار بشکه کاهش یافت
به گزارش گروه اقتصاد بین الملل خبرگزاری فارس به نقل از بلومبرگ، تولید نفت اوپک که قبلا به کمترین میزان از سال 2014 رسیده بود، بار دیگر در ماه گذشته میلادی با توجه به تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران، کاهش یافت.
به نوشته ای
درباره این سایت